گرگلی سارسعدلوبچاقچی:
بسم الله الرحمن الرحیم
باسلام و ادب
آقای فرافکن!این اباطیل شما در مورد روشنفکران!نه روانکاوی ،بلکه نوعی فرافکنی غرض و مرضی ست!…
یکی از اعضای باند مافیای روان که ید طولائی در تخریب روشنفکران این مرز و بوم دارد واین غرضها ومرضهایش رو میخواد زیر عنوان روانکاوی مخفی کند (که نه روانکاواست و نه معنی روانکاوی رو میدونه!)ویا زیر عنوان «نقد»!…
اونهم کسانی مثل صادق هدایت، صمدبهرنگی،جلال آل احمد و دکترشریعتی!روشنفکران و انسانهای شریفی که اهریمنان نتوانستند با زر و زور و تزویر(وسواس الخناس)آنها رو از صراط مستقیم انسانیت وشرافت،منحرف کنند! اونوقت آقای فرافکن! شما از راه نرسیده میگوئی:«که دندان پیشین نداردفلان!»…
همچنین در پاسخ به سوالهای خانم سوسن شریعتی (دختر دکتر شریعتی)همش به بیراهه وگودال سفسطه میزدید!
بعله !آقای فرافکن!شما روزی چندتا قرص آنتی حساسیت بخورید تا خیلی اذیت نشوید!چون حساسیت عجببی به اسطوره وانسانهای اسطوره ائی دارید! انسانهائی که نه تنها اسطوره بلکه اسطوره پرورند!
بقول سعدی علیه الرحمه:
بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزگان به زشتی برد
وهمچنین:
«به عمل کار براید به سخن دانی نیست!»
سوال اینست که عملکرد شماچیست؟
یا بقول اهل طریقت ،فعلیت اخیره ات چیست؟
آیا فعلیت اخیره ات ،چیزی جز توطئه ی بستری کردن غیر قانونی خانم دکتر کدیور،تنها روانکاو حقیقی این مرز وبوم بوده است؟(که نشانه ائی از شاکله شماست!).
بقول یکی از همین روشنفکران:
«و بر تختی تکیه زده ائی که شرافتت را زیرش دفن کرده ای!»
بعله !آقای فرافکن!
هربیشه مپندار که خالی ست
شاید که پلنگ خفته باشد!…
بعله!آقای فرافکن!شما مطمئن باش که با این اباطیل هایتان و با این عملکردتان جزو مشاهیر نخواهیدشد!البته ممکن است که معروف شوی آنهم به اباطیل نویسی!وغرض ومرضی!وحساسیت زیاد به کلمه ی «اسطوره»!
و مطمئن باش که نه «روانکاو» هستی!ونه اهل «نقد»!
و در پایان:
مشکل من عشایرزاده اینه که نه زبان مادریم رو میتونم درست و با کلاس صحبت کنم!ونه زبان کودکی بلدم!
بقول مولوی:
چونکه با کودک سر و کارت فتاد
پس زبان کودکی باید گشاد!
آیه سوره الانعام:
بگو الله سپس واگذار آنها را تا درباطل خود بازی کنند.
آیه ۲۰سوره الحدید:
بدانید که «زندگانی دنیا»بحقیقت بازیچه ای است طفلانه و لهو وعیاشی و آرایش وتفاخر وخودستائی بایکدیگر وحرص افزودن مال و فرزندان،این حقیقت کار دنیاست…
حاج عبدالعظیم باستانی پاریزی:
عشق نفسانی،پی رنگی بود
چون جمالش طی شدی،ننگی بود
حوصله شد،حال دلتنگی بود
عشقهائی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
با سپاس
گرگلی سارسعدلو بچاقچی
ازکویر سیرجان(استان کرمان)
۲بهمن
پیوند کوتاه به این مطلب: