مهمان:
تقدیم به میترا کدیور:
” درس تازه ”
درس تازه ای آموخته ام
و برای آموختن آن چه سال ها که نگذشت
بی ثمر
کم دیده ام، کم خوانده ام، کم بوده ام!
تو آواز ناخوانده ای نبودی
تو آوایی بودی سروده که بارها و بارها
بر من خوانده اند و من
نشنیده ام
تو طنین رسایی بودی که بارها و بارها
پیچیده است در توالی کوه های انتظار
و من گوش نسپرده ام
تو پنهان نبوده ای
تو بارها و بارها
تصویر شده ای در قاب لحظه ها
و من ندیده ام
پس این گلایه چیست
جز نبود من در طومار طولانی حضور تو
که خود را فریاد می زند
در دیروزها و امروزها و فرداها شاید
من تو را کاسته ام در پندار برافزودن تو
من تو را کاسته ام
به یک نابوده، یک ناممکن، یک رویای ناگشوده
وقت گشودن این پیله است
وقت خواندن و بازخواندن توست
و بازخواندن تو در هزاران بازخوانش تو
شعر از خانم آسیه زنجانی *
* اشاره به دیدگاه خانم هاجر زنجانی در همین سایت: پاسخ به پرسش های شما، صفحه ۸۸ .
پیوند کوتاه به این مطلب: