مهمان:
میترا کدیور، پیامبر راستین روانکاوی در ایران:
خوشبختی در دنیا، جز شبحی بیش نیست که به آن امید بندند. اگر خوشبختی واقعیت می یافت، انسان از آن دلزده می شد.
چنان که رود، رنج آزمای به سوی دشت شتابد و آنگاه که به آن رسد، کند و کدر گردد،
مردمان نیز جز در اشتیاق به _ هدفهای _ افراخته، خوشبخت نیستند و چون به آن دست یابند سستی گیرند.
پس اگر نیکبختی را یافتی که از افراخته ها روی تافته، بگو در خوی او عبرتهاست.
در جنگل امیدی نیست، نه، و دلزدگی نیز.
جنگل را که بر کل دست یافته، چگونه بر جزء چشم باشد؟
جنگل را که خود عین آرزوست، چرا _ کوششی از سر _ آرزو باشد؟ بی گمان زندگی آرزومندانه، یکی از عیب هاست.
نای را به من ده و خنیاساز شو که خنیا، آتش است و فروغ.
و ناله نای شوقی است که سستی فراپیش آن نشود. *
* منبع: مواکب و موزونها، سروده: جبران خلیل جبران، ترجمه و منتخبی از: دکتر جعفر مؤید شیرازی، انتشارات فرزان.
پیوند کوتاه به این مطلب: