جدیدترین معجون جادوگری “صن-هما-فر” – بخش سیزده (۲)
به مناسبت سالگرد جمعه ۱۳ دی ۱۳۹۸ (جمعه سیاه) و… بقیه قربانی های آئینی
…
ادامه بخش سیزده (۱)
در ابتدا باید تصریح کنم که مطالعه مقوله دین، با استفاده از روش تحقیق روانکاوی، کاری است که توسط خود فروید آغاز شد. او کسی است که علم روانکاوی را با مطالعه رویاها آغاز کرد و با مطالعه لغزش های گفتاری و رفتاری و با مطالعه مقوله طنز ادامه داد. پس چگونه ممکن است که او مقوله دین را که یکی از عمقی ترین فرایندهای روانی بشر است از قلم انداخته باشد؟!
او در دو کتاب فوق العاده ارزشمند خود به نام های “توتم و تابو” و “موسی و یکتا پرستی” به این کار بسیار خطیر همت گماشت. به نظر من این دو کتاب در کنار سه کتاب “رویاها” و “آسیب شناسی زندگی روزمره” و “طنز و رابطۀ آن با ناخودآگاه” را می توان پنج شاهکار او یا “خمسۀ فرویدی” نام نهاد. و صد البته که این دو کتاب آخر هم همانقدر خوانده و درک می شوند که سه کتاب اول. شما که توقع ندارید که “روانکاوان” ی که در یک نهاد درپیتی ای مثل IPA به تولید انبوه می رسند شعور درک چنین شاهکارهائی را داشته باشند؟! در نتیجه، بجز یکی دو تن از شاگردان مستقیم فروید، دیگر هیچکس به کار مطالعه مقوله دین با استفاده از روش تحقیق فرویدی همت نگماشت.
مورد کارل یونگ را هم می توان نوعی از چارچوب خارج شدن و به بیراهه رفتن دانست. او یکی از این شاگردان فروید است که مطالعه مقوله دین را با کمک روش تحقیق فرویدی آغاز کرد ولی بعداً به این نتیجه رسید که همه فرایندهای روانی را با مقوله دین پاسخ دهد!! این گونه است که فروید در مورد یونگ می گوید “زمانی که او روانکاو بود و هنوز پیغمبر نشده بود…”. اما این بدان معنا نیست که در کار عظیم یونگ چیزی برای آموختن وجود نداشته باشد، کما این که خود فروید هم بارها به درستی بعضی از نظریات و کارهای یونگ اذعان کرده.
بدین ترتیب کاری را که من اکنون در حال انجام آن هستم به مدت حدود هفتاد سال در علم روانکاوی مغفول مانده بود.
اکنون می پردازیم به بررسی موشکافانه تاریخ های خاص در این “کهن ترین مذهب جهان” ( بررسی هر سمپتوم ابسسیونلی نیاز به یک آنالیز موشکافانه دارد!):
گفتیم که تاریخ های خاص در دوره های زمانی مشخص تکرار می شوند. اصولاً مقوله “تکرار” همان چیزی است که در علم روانکاوی برای ما شاخصه ناخودآگاه است و لکان آن را یکی از پنج مقوله بنیادی روانکاوی می داند. و ابسسیونل را می توان “تکرار” مجسم دانست. در نتیجه این که این “کهن ترین مذهب جهان” مقوله تکرار شونده ای مثل تاریخ را برای بروز سمپتوم خود انتخاب کرده باشد اصلاً جای شگفتی ندارد. تاریخ البته معرب شده کلمه “ماهروز/ ماه-روز” است که در ابتدا تبدیل به “موروخ” و سپس “موَرخ” و سپس “تاریخ” شده. در کلمه تاریخ ما با روز و ماه و سال سروکار داریم. آن چیزی که مثل روز و ماه و سال تکرار می شود.
پدیدار شدن مقوله “ماه-روز” در بشر نشانه آنست که او موفق شده مقوله زمان را به حرکت چرخشی و تکرار شونده اجرام آسمانی پیوند دهد و درست در این نقطه هم هست که بخش بینابینی حرکت دین از زمین به سمت آسمان را در او می بینیم.
فروید با مطالعه توتم پرستی و یکتا پرستی دو جایگاه ابتدائی و انتهائی مقوله دین را مطالعه کرده و مطالعه جایگاه بینابینی را برای شاگردان واقعیش واگذاشته است. اما “مطالعه” به معنای واقعی کلمه زمانی در بشر آغاز می شود که دین او به همین مرحله بینابینی رسیده باشد. مگر نه این است که مطالعه از کلمه “طالع” می آید، یعنی غور و تفحص در اجرام آسمانی طلوع (وغروب) کننده؟! بعدها هم که دانش پیچیده ای به نام “طالع بینی” پدیدار شد که در آن بشر تلاش کرد تاثیر این اجرام آسمانی را بر زندگی شخصی خودش بررسی و حتی پیش بینی کند.
این مرحله بینابینی تکامل دین از مرحله ابتدائی توتم پرستی تا رسیدن به مرحله نهائی یکتا پرستی Astrotheology نام دارد که در آن اجرام آسمانی در جایگاه الوهیت قرار می گیرند. اینجا مرحله فرمانفرمائی ستاره- خدایان است. ظاهراً ادیان یکتاپرستی بلافاصله بعد از این مرحله پدیدار شده اند زیرا آنها وظیفه اصلی خود را مبارزه با این ستاره- خدایان فرض کرده اند. با اینهمه اصلاً در کار خود موفق نبوده اند.
آن زمانی که دین بشر زمینی تر بود او به تاثیر “ابر و باد” در زندگی خود پی برده بود پس چرا در تاثیر “مه و خورشید و فلک” در زندگی خود شک کند؟ و از آنجائی که تک تک افراد بشر در ناخودآگاه خود در مرکز کائنات قرار گرفته اند پس طبیعی است که به این نتیجه برسند که هر آن چیزی که بر آنها و زندگیشان تاثیر دارد بر کل کائنات نیز موثر است!
شناخت مقوله ماهروز هم، مثل هر شناخت دیگری، به تدریج در بشر پیشرفت کرده و تکامل یافته است. مسلم است که او در ابتدا فقط روز وشب را می شناخته و در نواحی معتدل کره زمین به زودی فصل ها را هم در شناخت خود گنجانده. سپس با شناخت پدیده تکرار شونده فصل ها به مقوله سال رسیده است. تقسیم کردن فصل ها به ماهها زمانی ضروری شده که بشر به تولید کشاورزی دست یافته و لازم بوده زمان دقیق کاشت داشت برداشت را از قبل تعیین کند. جشن های ماهیانه ایرانیان باستان مربوط به این دوره هستند و نشان از شعف آنها از رسیدن به این درجه از دقت در پیش بینی دارند. آنها همچنین وظیفه نهادینه کردن این دانش را در اذهان نیز داشته اند. لازم به ذکر است که کشف بروج دوازده گانه خورشید (زودیاک) توسط مغان میترائی بوده که اقوام دیگر آنها را با نام “آریا” می شناخته اند. یعنی اقوام دیگر به مغان میترائی دارنده دانش زودیاک “آریا” می گفته اند.
پیدایش مقوله هفته متاخرتر است و مربوط به دوره ای است که ستاره- خدایان محور دین را تشکیل می داده اند. این که این ستاره- خدایان همگی متعلق به منظومه شمسی هستند نشان از فراست بسیار بالای آن مردمان دارد. بدون تلسکوپ آنها توانسته بودند فقط هفت عدد از اجرام این منظومه را ببینند و در نتیجه ما امروز یک دوره ماهروزی قراردادی را به نام هفته داریم. اگر آنها می توانستند هشت جرم را ببینند ما امروز چیزی به نام هشته داشتیم! همین قدر ساده، همین قدر زمینی!
وقتی مهرپرستان آریائی خورشید را به عنوان خدای خود انتخاب کردند خودبخود دیگر اقوام را مجبور کردند از میان شش جرم باقی مانده یکی را برگزینند. تفوق آریائیان! این که خدا یک مقوله کاملاً قومی است واقعیتی چند صد هزار ساله است که فقط شیادانی مثل امپراتور کنستانتین و عمربن الخطاب زیر آن زده اند. کاری نداریم که این دومی مزدور جانشینان اولی بود. مگر نه اینست که خدای اسلام گفته “ما برای هر قوم پیامبرانی از میان خودشان برگزیدیم”؟؟!!
…
ادامه دارد
پیوند کوتاه به این مطلب: