جشنِ زندگیِ نیک (بهمن و جشن سده)
۱) اَمشاسْپَندان؛ یاریگرانِ خداوند
ایرانیان باستان، خداوند را «اَهورامَزدا» (اورمَزد یا هُرمُزد)(۱) مینامیدند. اهوامزدا به معنیِ «سرورِ دانا» است. او، در دنیایی پُر از نیکی، زیبایی، خوشبویی و در روشنیِ بیکران قرار دارد. البته، اهورامزدا به جهان همانقدر نزدیک است که به مینو (آسمان). او، هم پدر و هم مادر آفریدگان است.
نخستین چیزهایی که اهورامزدا میآفریند، «اَمشاسْپَند»ها و «ایزد»ها(۲) اند. این دو گروه، نیروهایی هستند که در کار آفرینش، پرورش و مراقبت از جهانِ نیکی و روشنی، اهورامزدا را خدمت و یاری میکنند. آنها جلوههای اورمزد، مظهرِ یکی از صفات او و همچون فرشتگان اند و موجوداتی الهی و قابلِستایش به حساب میآیند. هر یک از امشاسپندان و ایزدان، نمایندهی آسمانی و نگاهبانِ یکی از اجزای جهانِ نیک هستند و تحت امر اهورامزدا به کار خویش میپردازند.(۳)
نقطهی مقابلِ اهورامزدا و ایزدان، «اهریمن» و «دیو»ها هستند. اهریمن، فرمانروای قلمروِ تاریکی و بدی است. همانگونه که امشاسپندان و ایزدان، اهورامزدا را یاری میکنند، دیوها نیز اهریمن را در مسیرِ پلیدی و ویرانی یاری میکنند تا او به نبرد با اهورامزدا و روشنی پردازد.
واژهی امشاسپندان، به معنای «نامیرایانِ فزونیبخش» است. در بخشی از «اَوِستا»(۴)، گروه امشاسپندان این گونه معرفی و ستایش میشوند:
«فَروَهَرهای(۵) نیکِ توانای پاکِ مقدّسین را میستاییم؛ آن [فروهرهای] امشاسپندان را، آن شهریاران تیزنظر، بلندبالایْ، بسیار نیرومند و دلیرِ اهورایی را که مقدّسینِ فناناپذیرند… که در اندیشه یکسان، در گفتار یکسان و در کردار یکسان اند، و همه را یک پدر و سروَر است و اوست اهورهمزدا.»
دین زردشتی را یکی از اخلاقیترین دینهای جهان دانستهاند. در این دین، هر ویژگیِ اخلاقی، در قالبِ یک امشاسپند یا ایزد تجسم مییابد و ستایش میشود. همچنین هر ویژگیِ اخلاقیِ نیک، یک (و گاه چند) متضاد و دشمن در جبههی مقابل (جبههی تاریکی و اهریمن) دارد. برجستهترین اصول اخلاقی از نگاه زردشت، به عنوان جلوههای اصلیِ اورمزد و در قالب شش امشاسپند ستوده میشوند.(۶) در واقع هر یک از این شش موجودِ پرستیدنی، نمادِ یک صفتِ نیک و نگاهبانِ یکی از بخشهای جهانِ روشنیاند. امشاسپندان که واسطهی میان اهورامزدا و مخلوقات زمین اند، هرکدام وظایفی دارند. آنچه در ادامه میخوانید، معرفی و شرحِ یکی از مهمترین امشاسپندان به نامِ «بهمن» است.

امشاسپندِ «سروش» نیز پیشِ رویِ اهورامزدا میایستد.
۲) «بهمن»؛ امشاسپندِ خرد
در کتابِ «بُنْدَهِشْنْ»(۷) آمده است:
«اهورامزدا نخست امشاسپندان را آفرید که نخستِ آنها، بهمن (وُهومَنَه) بود و رواج یافتنِ آفریدگانِ اهورامزدا از او بود. پس اردیبهشت، سپس شهریور، بعد سِپَندارمَذ و سپس خرداد و اَمُرداد را آفرید.»
نخستین امشاسپند و نخستین آفریدهی اورمزد، «بهمن» (وُهومَنَه) است.(۸) نامِ بهمن، بهمعنیِ «اندیشهی نیک» یا «منشِ نیک» است. بنا بر کتاب اوستا، از لحاظ درجه، بهمن بلافاصله پس از اهورامزدا، خدای بزرگ، قرار دارد و نخستین مخلوق او نیز هست(۹). او در سمت راستِ اورمزد جای دارد و پردهدار و به تعبیری مشاورِ اعظمِ اوست. بهمن، نمادِ خِردِ اورمزد به شمار میآید و مهمترین «خویشکاری»(۱۰) یا وظیفهی او، عطا کردن و الهامِ اندیشهی نیک به مردم است. بهمن همچنین نظارت بر اندیشه و گفتار و کردارِ انسانها را بر عهده دارد. از این رو بهمن، گزارشی روزانه از اندیشه و گفتار و کردارِ مردمان تهیه میکند.(۱۱)
«اندیشهی خوب» (بهمن)، مظهرِ خردِ خداست که در وجود انسان فعال است؛ اندیشههای نیک را به ذهن آدمیان میبرد و انسان را به سوی خدا رهبری میکند، زیرا از طریق «اندیشه نیک» است که به شناختِ دین و خداوند میتوان رسید. بدین ترتیب، بهمن با بهرهمند ساختنِ انسان از عقل و تدبیر، باعثِ نزدیکیِ او به پروردگار میگردد.
همچنانکه بهمن در میان یارانِ اورمزد برترین جایگاه را دارد، هماوردانِ او نیز بزرگترین و نیرومندترین نیروهای سپاه اهریمن هستند؛ دیوهایی که وظیفهشان از میان بردنِ خرد آدمی است: «اَکومَن»، به معنای «بدمَنشی» و اندیشه بد، بزرگترینِ این دیوها است و پس از او، دو دیوِ نیرومندِ خشم و آز هستند که همواره در تلاش برای از بین بردنِ بهمن اند. بنابراین، «اَیشمَه» (خشم) و آز(۱۲) (بداندیشی) و بالاتر از همه، اَکَهمَنَه (اَکُومَن: اندیشهی بد یا بینظمی)، سه دیوی هستند که در کنار اهریمن و در مقابلِ بهمن به نبرد مشغولاند.
اهریمن و دیوهای در کنارِ او، علیه اهورامزدا و امشاسپندان میجنگند.
در جنگ بین اورمزد و اهریمن، در کنارِ یک امشاسپند، ایزدانی نیز هستند که نبرد میکنند و یار و همکارِ آن امشاسپند اند. ایزدِ «ماه»، ایزد «گُوشُورْوَن» و ایزد «رام»، همکاران و یارانِ بهمن هستند.
هر امشاسپند را تعدادی از ایزدان همراهی و یاری میکنند
از وظایف بهمن یکی این است که به انسان، گفتار نیک تعلیم میدهد و او را از ژاژگویی و هرزهسُرایی باز میدارد. بهمن، سپاه دیوان را نابود میکند؛ او فرشتهای است که خشم و قهر و آتشِ غضب را فرو مینشاند؛ آشتیدهندهی آفریدگانِ اهورامزدا است و با آن آشتی است که اهریمن نابود میشود و با آن، رستاخیز و بیمرگی را بهتر حاصل میآید.
«آسن خرد» (خرد ذاتی و فطری) و «گوشان سرود خرد» (خرد اکتسابی و آموختنی)، آوردههای بهمن اند. هرکس این دو خرد را دارد، به بهترین زندگی (بهشت) میرسد و در غیر این صورت، به بدترین شکل زندگی (دوزخ) خواهد رسید. اساسا در کتابِ اوستا، دوزخ(۱۳)، خانهی دروغ و بهشت، خانه یا سرایِ منشِ بِه (بهمن) است و پاداشِ نیکوکاران به سرای بهمن یا «بهشت» انجام میگیرد و پادافرهِ بدکاران به دوزخ حواله داده میشود. بهمن که در روز رستاخیز دستیار اهورمزدا است، پس از مرگ انسان، روانِ پارسایان را خوشامد میگوید و آنها را به بالاترین قسمتِ بهشت رهنمون میشود.
یازدهمین ماهِ سال و دومین روزِ هر ماه، به نام بهمن است.
۳) ملاقات بهمن و زرتشت
زردشت یا زرتشت، نامِ پیامبرِ اصلیِ ایرانیانِ پیش از اسلام است. در متون دین زردشتی، دربارهی مبعوث شدن او به پیامبری، چنین گفته شده است که بهمن همان فرشتهای است که روح زرتشت را به پیشگاه اهورامزدا راهنمایی کرد.
زردشت جوانی بسیار مهربان و بخشنده بود، با همهی توان خویش به همهی مردمان و بهویژه ناتوانان یاری میرساند و حتی به هنگام خشکسالی، گذشته از چارپایانِ پدرش، به دیگر چارپایانِ گرسنه نیز علوفه میداد. او روزگار نوجوانی و جوانی را به آموختن و نیکیکردنِ به مردمان و دیگر آفریدگان و به عبادت و تفکر دربارهی خداوند و هستیِ آفریدهی او میگذارند و سرانجام در سی سالگی، روزی پیامآور خداوند به دیدارش آمد:
در یکی از روزهای بهاری، زرتشت در ساحل رودِ «دایتیا»(۱۴) در جستجوی گیاهِ «هوم» (گیاهی مقدس و شفابخش) بود که ناگهان شبحی بسیار بلند قامت در برابر زرتشت نمودار گردید و با او به گفتوشنود پرداخت.(۱۵) امشاسپند بهمن، به هیئتِ مردی بسیار بلندقامت، نیکو و روشن و برازنده، با جامهای از نور، و گیسویی که فرقِ سر داشت، بر زرتشت آشکار شد:
«پرسید از زرتشت که کیستی و از کیانی و تو را چه بیش آرزوست؟ و تو را به چیست کوشش؟ پاسخ آورد که زرتشتام؛ به پرهیزگاری [و راستی] پرکامهترم [آرزومندترم]. مرا کام است که از کامِ [خواست] ایزدان آگاه شوم و چنان پرهیزگاری ورزم، تا مرا نمایند [رهنمون باشند، هدایت کنند] به زندگیِ پاک. بهمن به زرتشت فرمود که فراز رُوْ به انجمنِ مینوان!…».(۱۶)
در این دیدار زردشت از طریق بهمن پیام خداوند بزرگ، اورمزد، را دریافت میدارد و به دیدار و همسُخنی با او میرود. و زرتشت به اهورمزدایش میگوید: «و تو را پاک شناختم ای مزدااهورا، آنگاه که بهمن به سوی من آمد و از من پرسید که هستی و از کدام کس هستی؟ با کدام نشان در روزهای پرسش، زندگی خویش و خودت را خواهی شناسانیدن؟» و میافزاید: «…آنگاه که بهمن به سوی من آمد از برای شناختنِ دادخواهیِ کوشش و کام من، آن را به من ارزانی دار؛ آن زندگی جاودان را…».
زردشت در هفت دیدار، با بسیاری از رازهای گیتی و جهان مینو آشنا میشود و پیامبری را پذیرا میگردد. آنگاه به سوی مردمان قبیلهاش میرود تا آموزههای دین تازه را بر ایشان آشکار کند و به آنها راهِ خوشبختی را نشان دهد.
بهمن همچنین دیگر بار به سوی زرتشت میآید و او را اندرز میدهد، که رفتارش نباید آن چنان باشد که پیروانِ دروغ را خوش آید و پیروان راستی را ناخوش. و نیز باری دیگر به زرتشت و پیروانش خان و مانِ خوب و پایداری و نیرو میبخشد.
بهمن همیشه پیکِ میان اهورمزدا و زرتشت است و هرگاه زرتشت دچار تنگنا میشود بهمن را به یاری میطلبد: «کدام است ای اردیبهشتْ یاوریِ تو؟ کدام است ای بهمنْ یاوریِ تو؟ از برای منِ زرتشت که به یاری همیخوانم؟» در نگاه زرتشت، اردیبهشت و بهمن، نایبِ اهورمزدا هستند و چون او از گروهِ دیوها و مردمانِ زیانکار روی برگردانده است و به اهورمزدا و اردیبهشت و بهمن پیوسته است و پناهِ بینوایان و بیچارگان شده است، همواره در انتظارِ یاری و نیروگرفتن از ایشان است.
بهمن نمایندهی منشِ نیکِ اهورمزدا است که با کمک زرتشت در جهان خاکی تحقق باید یافت. زرتشت سپاسگزار از بهمن، از اهورمزدا میخواهد که به او توانِ خوشنود ساختنِ بهمن را ببخشاید. و بهمن که میداند زرتشت نخستین کسی است که آیین اهورمزدا را پذیرفته است، به او گفتار دلپذیر میدهد.(۱۷)
حیواناتِ بهمن
امشاسپندِ بهمن، موکل و پشتیبانِ حیوانات سودمند در جهان است. در جهان مینوی، بهمن نمایندهی منشِ نیکِ اهورامزدا است و در گیتی یا جهان خاکی، مراقبت از حیوانات و به ویژه چارپایانِ سودمند به او سپرده شده است. او موکل است بر ستوران، گاوها و گوسفندان.
همچنین خروس به فرشته بهمن اختصاص دارد. اساسا در فرهنگ زردشتی خروس (خروه، خروز و خروچ) از مرغان مقدس است.(۱۸) خروس در سپیده دم، با بانگ خویش، دیو ظلمت را میراند و مردم را به برخاستن و عبادت و کشتوکار میخواند. این حیوان با کمک سگ، در برانداختن دشمنان، از همکاران سروش به شمار میرود. علاوه بر این، وظیفهی پیک سروش نیز بر عهده خروس است و در سپیدهدم، مژدهی سپریشدن تاریکی شب و برآمدن فروغ روز را به همراه دارد و آدمیان را به بیداری فرا میخواند، در حالیکه دیوِ بوشاسپ(۱۹) مردمان را به خواب و تنبلی دعوت میکند. در شاهنامه نیز خروس، پیک ایزدی معرفی شده است.
از جانوران، خروس و از گلها یاسمنِ سفید و از پارچهها لباسِ سفید مخصوص به بهمن است. درمانهای هوم (گیاهی مقدس و شفابخش) برای ناخوشان، «با خوشیِ بهمن پیوسته است».
در مجموع، بهمن به نیکخواهی و دلسوزی برای انسان و حیوان شهره گشته است. بهمن بیدریغ از انسان حمایت میکند. اندیشهی او را صیقل میدهد، سفارش به نیکی و داد و آشتی مینماید و از رنجور ساختن چهارپایان دورباش میدهد:
«کینهورز و رزمکام (ستیزهجو) مباشید،
نیکخواه و بِهمنش باشید،
بدی مکنید و پیرامون بدکاران مگردید،
دانش اندوزید و خردمندی پیشه کنید،
فرهنگ گسترید و دُژمنشی (بداندیشی و بدکنشی) براندازید،
با دشمنان به داد کوشید،
با دوستان نیکی ورزید،
چهارپایان سودمند را خوب نگاهداری کنید
و کار بیاندازهشان مفرمایید.»
۴) بهمن، آتش و جشن سده
بهمن، آتش و جشنِ «سَده»، در تاریخ کهن ایران زمین، ارتباط و پیوندی مهم با همدیگر داشتهاند. آتش، در نزد ایرانیان، یکی از بزرگترین موهبتهای اهورامزدا است و از هزاران سال پیش، ایرانیان برای شکرگزاری به درگاه خداوند که به آنها نعمتِ آتش را عطا کرده بود، جشنی برپا میکردند به نام جشنِ «سَده»؛ یکی از استوارترین و عزیزترین جشنهای آریایی که زمان برپاییِ آن، بهمن ماه است. بهمن ماه، همان ماهی است که به نام امشاسپند بهمن، چنین نامیده میشود. اما تقارن و همزمانیِ جشن نکوداشت آتش و ماهِ یادآوریِ بهمن، از چه روست؟
تقارن آتش با بهمن از این لحاظ است که آتش جز چهرِ بیرونی و مادیِ خود، چهرِ درونی و مینوی هم دارد: در کتاب اوستا(۲۰) از آتشِ دل و آتش مینوی، سخن بسیار رفته است. احساس، عاطفه و اندیشههای روشن و گرم و سازندهی آدمی، برخاسته از این آتش آسمانی است؛ و چنان که میدانیم مهمترین رسالتِ الهیِ بهمن نیز عطا کردن و الهامِ اندیشههای نیک به مردم است. از این رو، آتش و بهمن را رسالتی است مشترک.
جایگاه آتش در نزد ایرانیان باستان
آن زمان که انسان به آتش دست یافت و آن را در اختیار گرفت روز بزرگی بود؛ روز فتح و ظفر بر تیرگی و ظلمت؛ روز غلبه بر دیوِ ستمگر سرما؛ روزی که تاریکی و سرما گریختند و فروغ و گرمی و روشنایی حاصل گشت. با دستیابی بر آتش، انسان از مغارهی وحشت بیرون آمد؛ آتش را وسیله خبرگزاری و پیغامرسانی قرار داد؛ کورههای آهنگری به راه افتاد و ابزارها ساخته شد. کورهها از برکت آتش، آهن تفته را خمیر کرد و انسان به هر شکلی که خواست و اراده کرد، آهن را در یَد خویش گرفت. این عنصر، دوست، برادر و نزدیکترین خویشاوند بشر است که موجودات پلید را میراند و حیوانات درنده را شبانگاه از حمله به مأوای مردمان باز میدارد.
بِهْدینانِ(۲۱) نیکآیین نیز همواره در بزرگداشتِ آتش میکوشیدند و آن را از لوازم ضروریِ حیات میشمردند و پرتوی از نور لایزال خداوندی و هبه و بخششِ یزدانی میخواندند و سوگند گران را به آتش میسپردند. همچنین در نزد ایشان، آتش به عنوان پیکِ میان بشر و خدایان مورد احترام بسیار بوده است.
دلبستگی و اعتقاد و احترام خاص ایرانیان نسبت به آتش موجب شده که برخی، آتش را خدای ایرانیان و آنها را آتشپرست معرفی کنند. اما حقیقت جز این است. در ایران، آتش را مظهرِ ربّانیت و شعلهاش را یادآورِ فروغ خداوندی میخواندهاند و برای شعلهی مقدسی که با چوب و عطر در آتشکدهها همیشه فروزان نگه میداشتند، احترام خاصی قایل بودهاند. آتشدانِ فروزان در پرستشگاهها، به منزله محرابِ پیروانِ آیینِ زردشتی بوده است:
منشأ جشن سده
طبق نخستین روایتِ رایج، منشأ جشنِ سده، مربوط است به داستان پیدایش و کشفِ آتش. در عالم اسطوره، افسانهی پیدایشِ آتش را به هوشنگِ پیشدادی نسبت میدهند. در شاهنامه، هوشنگ فرزندزادهی گیومرث (نخستین انسانِ عالم) است(۲۲). هوشنگ کسی است که بر دیوِ سیاه پیروز میشود. کشف آتش را نیز به او نسبت میدهند: روزی این امیر پیشدادی به همراه نزدیکان خود از کوهستانی میگذشت. ناگهان ماری عظیم از دور پدیدار شد و تمام افق را پوشانید:
هوشنگ به عزم کشتن مار، سنگی به طرف او پرتاب کرد. اما به قول فردوسی:
سنگ به سنگِ آتشزنه خورد و از برخوردِ آنها جرقهای آتش جهید. حیرت به هوشنگ و همراهان که تا آن روز نور و روشناییِ آتش با آن زیبایی را ندیده بودند دست داد. هوشنگ و یاراناش، آتش را پرتوی از نور خدا دانستند و در برابرش به سجده افتادند. هوشنگ شاه، اهورامزدا را سپاس گفت:
این چنین بود که آتش بر روی زمین تولد یافت. هوشنگ به شکرانهی پیدایشِ این فروغ ایزدی، آن روز را جشنی ساخت که هر سال در آن، روز و شب آتش بر میافروختند و جشن سده از همان اوقات برپا گردید. هر سال در دهمِ بهمن که به روایتی صد روز از آغاز زمستان و فصل بزرگ سرما میگذرد، گرامیداشت آتش در نظر آورده میشود.
در این اسطوره، دو جبههی متقابل در اندیشهی ایرانی روبهروی هم قرار میگیرند: اهریمن، فرمانروای تاریکیها، مار را که مظهر و همریشهی مرگ است پدید آورد و اهورامزدا در برابر آن و برای مقابله با آن، آتش را آفرید و به این ترتیب، آتش مقدس شد.
جشنِ سده را همچنین باید همچون آیینی مرتبط با تحولات طبیعت نیز در نظر گرفت. در تقویم کهن ایرانی، سال را به دو بخش نامساوی تقسیم میکردند: فصل گرم، از اول فروردین تا پایان مهر، و فصل سرد، از اول آبان تا پایان اسفند. روز دهم بهمن، اوج سرمای زمستان است و درست صد (یا «سَد») روز از زمستان میگذرد.(۲۳) به عقیدهی ایرانیان در این روز، اهریمن بدکنش سرما را به شدت خود میرساند تا به آفریدگار اورمزد گزند برساند و نیروی اورمزدی در این روز، آتش را برای مقابله با سرما میآفریند. ابوریحانِ بیرونی(۲۴) آورده است که در این روز، جهنم از زمستان به دنیا میآید و از این رو، آتش میافروزند تا شر آن برطرف گردد. جشن سده، رفتن به استقبال آتش و گرما است و برپاییِ آن، یاریبخشِ انسان است و او را در برابر مشقتِ سرما و اهریمن، استوار مینماید.
در تاریخ اساطیری و دینی ایران زمین، برای جشن سده، منشأ قابلتأمل دیگری نیز قائل شده اند؛ بدین شرح:
ضحاک ماردوش، پادشاه ظالم ایرانزمین، آشپزی داشت به نام «اَرمایِل» که مأمور بود هر روز دو جوان را بکشد و از مغز آنها، خوراکِ دو مارِ شانههای ضحاک را فراهم کند. پس از آنکه فریدون بر ضحاک پیروز شد و خود بر تخت شاهی نشست، تصمیم گرفت ارمایل را مجازات کند. ارمایل گفت: «ای فریدون من شایستهی مجازاتم اما این را بدان که من هر روز از هر دو جوان، یکی را رها کردم و مغز گوسفندی را به مارها دادم و بدان که این افرادِ نجاتیافته، در دماوند روستایی ساختهاند و در آن جا از راه دامداری زندگی میکنند. و بدان که بیش از این، کاری از من بر نمیآمد.» فریدون برای دانستنِ درستیِ سخنان او به همراه وی عازم آن روستا شد. چون به آنجا رسیدند، شب بود. ارمایل خطاب به اهالی روستا گفت که هریک از نجاتیافتگان آتشی بیفروزد تا عدهی آنان مشخص شود. چیزی نگذشت که مشعلها شعلهور شد و تعداد بسیاری آتشِ فروزان، آسمان روستا را همچون روز روشن کرد. فریدون با دیدن آتشهای فراوان، ارمایل را بخشید و آزاد کرد و فرمان داد آن ماجرا جشن اعلام گردد.
***
سده را جشنی دهقانی و مردمی دانستهاند؛ بدین معنا که رسم زیبای گرامیداشتِ آتش در ابتدا از آنِ شبانان و روستانشینانِ زحمتکش و سادهدل بوده و سپس به شهرها و دربارهای سلاطین راه یافته و همانند بسیاری از جشنها در اختیار آنان قرار گرفته است.
از رسوم رایج در این جشن، این است که یک روز قبل از آغاز جشن، مردان به جمعآوری هیزم برای آتش میپردازند. زنان نیز به پختوپز مشغول میشوند و آش و نانِ سیر و آجیل تهیه میکنند. روز جشن، کَسَبه دکّانها را زودتر از هر روز میبندند و مردم لباسهای رنگارنگ میپوشند و در باغی بزرگ یا مکانی وسیع در اطراف شهر جمع میشوند و هیزمهای جمعآوری شده را روی هم میچینند.
آنگاه نزدیک به غروب آفتاب، دو مُغ(۲۵) با لباسهای سفید درحالیکه مشعلی روشن در دست دارند وارد میشوند، سه بار به رسم ادب گِرد هیزمها میچرخند و سپس تودهی هیزمها را با مشعلهایشان که از آتشدان مقدّسِ معبد روشن شده به آتش میکشند. و مردم به شادی میخوانند: «سده سدهی دهقانی/ چهل کُنده سوزانی/ هنوز گویی زمستانی».
در طول جشن اسبسواران و بازیگرانِ دورهگرد مردم را با هنرنماییهایشان سرگرم میکنند. گاه نیز مردم جملگی با هم سرودهای مقدس زمزمه میکنند. پس از خاموش شدن آتش، دهقانان مشتی از خاکستر آن را برمیدارند و بر زمینهای زراعی خود میپاشند تا مایهی برکتِ خاک و فراوانی محصول شود.
از قرنها پیش تاکنون، پنجاه روز به نوروز مانده، جشن سده، طلایهی نوروز و نوبهار، برپا میگردد.(۲۶) منوچهری دامغانی در اینباره میگوید:
منابع:
- «فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیات فارسی»، محمد جعفر یاحقی، نشر فرهنگ معاصر، ۱۳۸۶.
- «تاریخ اساطیری ایران»، عسکر بهرامی، نشر ققنوس، ۱۳۸۸.
- «تجلی ۱۲ ماه در آیینهی اساطیر و فرهنگ عامهی ایران»، دکتر جابر عناصری، نشر قمری، ۱۳۷۴.
- «تاریخ اساطیری ایران»، ژاله آموزگار، انتشارات سمت، ۱۳۷۴.
- «اساطیر ایران باستان (جُنگی از اسطورهها و اعتقادات در ایران باستان)»، عصمت عرب گلپایگانی، نشر هیرمند، ۱۳۸۸.
- «جشنهای ایرانی»، پرویز رجبی، انتشارات فروهر، ۱۳۵۱.
- «درآمدی به اساطیر ایران»، شاهرخ مسکوب، نشر فرهنگ جاوید، ۱۳۹۸.
- همچنین برای مطالعهی بیشتر میتوانید رجوع کنید به: «پژوهشی در اساطیر ایران»، مهرداد بهار، انتشارات آگه، ۱۳۹۱.
پاورقی
منبع: سایت دیدارنامه
پیوند کوتاه به این مطلب: