چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۲

بخش ها

آرشیو ماهیانه


دسته ها:تاریخچه، درسنامه های دکتر کدیور، دکتر میترا کدیور، روانکاوی در انجمن فرویدی، روانکاوی در رسانه‌ها و در جامعه، قابل تامل

دیباچۀ چاپ پنجم کتاب «مکتب لکان» که در ویرایش ناشر قلع و قمع شد و در نتیجه چاپ پنجم کتاب منتفی گردید

دیباچۀ چاپ پنجم

به نام خداوند جان و خرد     کزین برتر اندیشه برنگذرد

مجوی از دل عامیان راستی     که از جستجو آیدت کاستی

چنین باشد اندازۀ عام شهر     ترا جاودان از خرد باد بهر

به فردا ممان کار امروز را     بر تخت منشان بدآموز را

چندی پیش از طرف ناشر به من اطلاع دادند که درصدد چاپ پنجم کتاب حاضر هستند و پرسیدند که از آنجائی که حدود بیست سال از چاپ اول آن می گذرد آیا تمایل دارم که آن را بازبینی کرده و احیاناً مطالبی را کم و زیاد کنم. آنها متوجه اشتباهات فاحش موجود در چاپ چهارم شده بودند و بابت آن هم اظهار تاسف کردند. اما وقتی پاسخ دادم که چاپهای قبلی هم دارای اشکالات عدیده هستند و این که متن این کتاب هرگز مورد تأیید نهائی من قرار نگرفت، قرار بر این شد که برای اولین بار متن تایپ شده ای را در اختیار ناشر قرار دهم!

همچنین توضیح دادم که مطالب این کتاب الفبای روانکاوی لکانی هستند و تغییری نکرده اند ولی در اثر انتشار این کتاب در جامعۀ هدفِ آن تغییرات اساسی ایجاد شده و من مایلم راجع به این تغییرات در دیباچه ای بر چاپ پنجم صحبت کنم.

لکان می گوید «هر واقعۀ تاثیرگذاری تاریخچه خود را همراه خود می آورد»، به گونه ای که ذهن آدمیان را چنان دستخوش تغییر می کند که آنها زمان قبل از وقوع آن را بخاطر نمی آورند و به گونه ای رفتار می کنند گویی آن واقعه از ازل وجود داشته. این کتاب هم در جامعۀ هدفِ خود چنین کاری کرده.

کسانی که حافظه ای رساتر دارند در تمجید این کتاب گفته اند که «ده سال از زمان خودش جلوتر بود». اما واقعیت این است که این کتاب ده سالِ بعد را رقم زد و نه تنها کار امروز را به فردا “نماند” بلکه کار فردا را امروز انجام داد و در نتیجه بدآموزان بسیاری را بر “تخت” نشاند!

در نتیجه این به عهدۀ خود من است که “تاریخچه” ای که آدمیان برای این “واقعه” ساخته اند را باطل کرده و “تاریخ” را به خاطر همگان آورم.  

“تاریخ” و “ایران” دو کلمۀ مترادف هستند و آنچه را که من بیش از هر چیز در این شراب کهنه، که نامش ایران است، دوست دارم پارادوکس های آن است.

در عین این که زمانی که این کتاب چاپ می شد اکثریت قریب به اتفاق دانشگاهیان و تحصیل کردگان ما هرگز نام ژک لکان را نشنیده بودند و اگر هم احیاناً و تصادفاً آن را می شنیدند نمی دانستند آیا نام یک خوردنی است یا یک پوشیدنی، در همان زمان یکی از معتبرترین انتشارات این کشور خواستار چاپ آن می شود.

در همان زمانی که عده ای شیاد از روی عمد و به منظور سودجوئی – و اهداف دیگر – روانکاوی را تا حد دکترین بی بندوباری و “هر کاری دوست داری بکن” و اباحت تقلیل داده بودند، انتشارات اطلاعات دستنوشته های مرا برای چاپ می پذیرد و خودش زحمت تایپ را هم به عهده می گیرد تا آنها را سریع تر به زیر چاپ ببرد.

در همان زمانی که  خود من هم فکر نمی کردم این کتاب از چاپ اول فراتر رود و حتی مطمئن بودم که سه هزار نسخۀ تیراژ اول تا مدتها روی دست ناشر خواهد ماند، این کتاب امروز به چاپ پنجم رسیده.

یکی از تیراژهای این کتاب با چنان سرعتی انجام گرفت که بتواند ظرف چند روز در نمایشگاه کتاب آن سال عرضه شود و هجوم جوانان برای خرید آن در آن نمایشگاه خیره کننده بود. در واقع همۀ تیراژها با سرعتی وصف ناپذیر انجام شدند، ولی روی دیگر این سکۀ موفقیت این بود که هرگز فرصتی برای بازبینی خود من وجود نداشته باشد. اکنون هم که بعد از هجده سال این فرصت فراهم شده من دیگر دستنوشته های اولیه ام را ندارم و در نتیجه تعدادی از اغلاط و کاستی ها را نمی توانم اصلاح کنم. اشتباهاتی هم بودند که بخاطر تفاوت های علامت گذاری در زبان فرانسوی و زبان فارسی ایجاد شده بودند که تعدادی از آنها را از روی حافظه تصحیح کردم ولی نه همۀ آنها را.

اگر در این هجده سال من امکان بازبینی و تصحیح این کتاب را داشتم مطمئناً اول از همه تاریخ تولد خودم را اصلاح می کردم که لطف کرده و آن را ده سال افزایش داده بودند! در ضمن نیازی به تاکید نیست که چاپ چهارم این کتاب اساساً فاقد اعتبار است.

در آن روزهای دور حتی فردوسیِ حکیم هم مهجور بود و نه تنها کمتر کسی ابیات آغاز کننده «سخنی با خواننده» را می شناخت بلکه کمتر کسی هم بود که از این که یک کتاب در مورد روانکاوی با ابیات حکیم توس آغاز می شود شگفت زده نشود. آخر یک دکترین بی بندوباری و اباحت چه ربطی به حماسه و اسطوره دارد؟! چه ربطی به پهلوانی و قهرمانی دارد؟! غافل از این که حرف زدن از فروید و لکان، در آن روزهای تاریک، خود یک حماسه بود. چه می گویم! چیزی از جنس سرودن شاهنامه در روزهای تاریک قرن چهارم هجری بود!

ایران شراب کهنه ای است که بعد از هفت هزار سال هنوز در غلیان است و این گونه است که روزهای تاریکش ابدی نمی شوند.

اما قصۀ پر غصۀ “عامیان” و “عام شهر” را هرگز پایانی نیست و این چنین است که لکان حرف آخر را می زند و اعلام می کند «من برای غیرِاحمق ها حرف می زنم».

اما با فقدان راستی در دل عامیان چه می توان کرد؟ و با آز ناگزیر احمق ها؟

مسئولیت خود را در قبال فوران آز ایجاد شده، در اثر کار فردا را امروز انجام دادن، تماماً می پذیرم و از تولد با زورِ سزارینِ این بچۀ نارس پوزش می خواهم.

از شاگردانم – اعضای سرافراز انجمن فرویدی – بخاطر تایپ مجدد کتاب و مقابلۀ آن قدردانی می کنم. همچنین از انتشارات اطلاعات که یکی از سلیم ترین و حرفه ای ترین موسسه هائی است که دیده ام و از شاگرد قدیمی ترم خانم خوانساری که مرا با این موسسه آشنا کرد.

نبشتند نامه به مشگ و عبیر     چنان چون سزاوار بُد بر حریر

 

                                                                                                        م ک

                                                                                                        آذر ۱۳۹۹


پیوند کوتاه به این مطلب:

https://freudianassociation.org/?p=54458

  تاریخ انتشار: ۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت: 18:46