دیدگاه خانم رکسان واقعاً ایرانی درباره «مافیای روان»
با خواندن مطلب «پروانه محمد خانی، یا چگونه همه تخم مرغ های خود را در سبد عوضی بگذاریم» با خودم فکر کردم وقتی یک نفر پیدا می شود که بخاطر «شاگردی دکتر کدیور» از کل آن گروه روانشناسی سوادش در حوزه روح و روان بیشتر است خب «همه اعضای گروه فخیمه» به این نتیجه می رسند که باید دَکَش کنند. چون همه شان بعد از ۳۰-۲۰ سال کار کردن و ادعا داشتن تازه می بینند همه اش کشک بوده، کجای کاری؟! از «روان» هیچ چیز نمی دانی و تازه باید بنشینی «شاگردی» کنی تا الفبای دانش در حوزه روان را یاد بگیری. و «همه» آنها همانطور که سالهای سال سعی کرده اند بیسوادیشان را به روی خودشان هم نیاورند در مقابل آنکه این بیسوادی را ـ شاید حتی فقط با «حضورش» ـ «می نمایاند» صف آرایی می کنند. چون «همه شان» همین وضعیت را دارند؛ «بی کم و کاست».
سنگم
سنگ سنگ
بی کم و کاست
و چنان در آغوش فشرده ام خود را
که رهایی را
گریزی جز شکافتن نیست (منوچهر آتشی)
پیوند کوتاه به این مطلب: