شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲

بخش ها

آرشیو ماهیانه


دسته ها:سور مقصور کاسبان روان

قسمت نوزدهم

دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۳

دیدگاه خانم م. م. در مورد «کنگره خواری»

 
سالها پیش داستانی خواندم از گابریل گارسیا مارکز، به نام «فقط اومدم تلفن بزنم» داستان زنی جوان که به علت نقص فنی اتومبیل در جاده می ماند و برای اینکه خودش را به یک تلفن برساند و به همسرش اطلاع بدهد، اتفاقی سوار مینی بوسی می شود. غافل از اینکه مقصد کجاست؟ آسایشگاه روانی. همان تیمارستان خودمان. اما ماریای بیچاره که فقط آمده بود یک تلفن بزند «به عنوان عضو آسایشگاه، با شماره سری و اشاره ای سطحی حول معمای اصل و منشااش و تردید درباره هویتش ثبت شد.» اگر می خواهید از سرنوشت مخوفِ بیماران روانکاوان وحشیِ کنگره جعلی (وحشی؟) مطلع شوید کافی ست این قصه را بخوانید. باور کنید همه شان فقط آمده بودند یک تلفن بزنند!

http://dl.irpdf.com/ebooks/Part31/www.irpdf.com(9066).pdf / صفحه ۵۲

 

دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۳

دیدگاه خانم م. ن. در مورد «کنگره خواری»

 
امروز آخرین روز کنگره جعلی روانکاوی بود و علاوه بر وقت کشی روشنایی مقدم و موبرای، از ترس سوالات اعضای انجمن فرویدی بخش پرسش و پاسخ دو قسمت آخر را لغو کردند وآخرین جمله دکتر روشنایی مقدم نزدیک به مضمون:” حالا به بخش هیجان انگیزی می رسیم که منتظرش بودبد مراسم اختتامیه”!
و عجب بخش هیجان انگیزی بود اختتامیه! وقتی با سوالات ما مواجه شدند:” آقای صنعتی، دانشکده روانپزشکان دانشگاه انگلستان کجاست؟ /آقای دکتر جلیلی، دکترجغتایی، دکتر رفعتیان و دکتر هاشمی چرا شما را بحساب نیاوردند؟”
و واقعیت را یکی از خانمهای برگزارکننده مراسم هنگام خروج در حیاط با عصبانیت به ما گفت:” خیلی کار زشتی کردید، مهمان خارجی ما (با تاکید روی خارجی!”)داشت صحبت می کرد، آبروی ما رو بردید”!
آبروی مملکت را بردند نگران آبروی خودشان هستند،این کنگره بازان ناشی مدرک که ندارند هیچ! عرق ملی هم ندارند!!

 

دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۳

دیدگاه خانم سوده ر. در مورد «کنگره خواری»

 
این مطلب مربوط به دیروز بود ولی اینترنت با من همراهی نکرد یا من با او…
چند نکته:

 

Today is the second of congress.

 

این صدا را از یک کشور انگلیسی زبان نمی شنیدیم. اینجا ایران بود، کنگره سرقتی روانکاوی. امروز این آغاز خیر مقدمشان بود. نه بلد هستند و نه می توانند از این کارها دست بردارند.
بسیار دوست دارم بدانم که «دار و دسته» آقای صنعتی این جوانان طلبکار خارجی را از کجا آورده اند. و برای چه کاری آورده اند. (تور کنگری ی خواری گردی شاید)
یک آقای سخنران خارجی که نمی دانم پز داد یا خواست اعلام عمومی کند که گفت «ما دیشب در یک منزل خصوصی یک شام عالی داشتیم. مرسی از مهمان نوازیتان.» دیگر نگفتیم جناب سخنران! اگر به ما بود که باید همان شام منزل خودتان را می خوردید. تشکر نکن از ما.
راستی من از این آقای سخنران یاد گرفتم که الکل و سایکوز چیزهایی است که ما وارد آن می شویم. فقط نفهمیدم ما خارج هم می شویم از آن یا نه؟ یعنی مثلاً دری چیزی دارد یا نه؟
یک آقایی در این کنگره است که روخوانی اش حرف ندارد. بلندگو که دستش می افتد دیگر جداییش از آن ممکن نیست. ۴۳ دقیقه امروز و ۲۸ دقیقه دیروز.
البته الان فکر کردم ایشان از بیمارش هم دست بر نمی دارد. بگذارید چند جمله از زبان او بگویم: من این بیمار (لیدیا) را ۲۰ سال است می شناسم. (این لیدیا خانم یک زن حدود ۷۰، ۷۵ ساله است ها!) نمی توانم همه چیز را بگویم، جاهای جذاب و مفید را می گویم (این را در بخش معرفی بیمار گفت).
از شروع کار با بیمار اینطور یاد می کرد: آغاز رابطه: early course of our relationship!!
چند سال پیش سوپروایزرِ این آقا فوت کرد، پول این بیمارش هم ته کشید در نتیجه آنالیز! قطع شد. ۳ سال بعد همین آقای به اصطلاح روانکاو به بیمارش زنگ زد که پاشو بیا! لیدیا خواست که روی کاناپه بنشیند (چون تا حالا دراز می کشیده): حالا می نشیند و مستقیم به من نگاه می کند یا به زمین.
یعنی این خانم باید این بار نگران هم سلامتی این درمانگر باشد و هم کسی که درمانگرش آویزان اوست.
امروز و دیروز فکر می کردم این کنگره به نام روانکاوی سر هم شده ولی این درمانگرانِ پرادعا فقط در آن می گویند ما با بیمارانمان نمی دانیم چه کنیم. آنها به جلسات مسلط هستند. ناگهان معجزه ای رخ می دهد که آنها خوب می شوند. هیچ هم معلوم نیست موضوع چیست.
بیمارانشان اما «توده» ای بس زرنگ تر از شاگردان و همکاران و خود آقای صنعتی هستند. آنها هم این درمانگران را خوب سر کار می گذارند.
یک چیز دیگری هم هست که باید همه این درمانگران نگران نسبت به آن بی حس شوند: ناتوانی آنها در کار. استیصالشان در برخورد با «توده». راهش هم همین است که بیایند به صورت کاملاً رو راستی! از جلساتشان بگویند و همکارانشان هم این صداقت! آنها را تحسین کنند. (نمی دانم در این سرما این همه هندوانه را از کجا آورده اند.)
در کنگره وقتی کسی حرفی می زند که با نظر این جماعتِ چپاول گرِ روان آدم ها متضاد است، قیافه در هم می کشند. این تضاد و مخالفت فقط از طرف انجمن فرویدی نبود ولی شاید به برکت انجمن بود. هم دیروز بعد از ظهر و هم امروز بعد از ظهر دو نفر از گردانندگان جلسه سوالات انتقادی پرسیدند و دریغ از یک پاسخ غیر سربالا.
می شود هیچ جای یک کنگره وقت را تنظیم نکرد الا یک جا! پرسش و پاسخ. اما عیبی ندارد. شما با دهان بسته ی ما هم دیگر صدایمان را می شنوید.
راستی وقتی آقای موحدی عضو هیات رییسه بود صحبت ها برایش چندان جذابیتی نداشت چون مانع چرت زدن ایشان نشد.
و در آخر و اول این که تنها حسن این کنگره، آشنایی با انجمن فرویدی بود.

 

دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۳

دیدگاه خانم م. ن. در مورد «کنگره خواری»

 
آموزش روانکاوی با رعایت “اخلاق و تمدن” کنگره خواران حرفه ای:

۱-هفته ای ۴ جلسه مریض بیچاره را روی تخت بخوابانید و از او هزینه روانکاوی بگیرید و وسط جلسه روانپزشک شوید! (تکنیک روشنایی مقدم).
۲- از ترس همسر بیمارتان برایش دارو تجویز کنید، زوج درمانی و ویزیت منزل انجام دهید! (تکنیک ساگارت).
۳- از بیمارتان بترسید، ساعت ملاقات با او را فراموش کنید، اشک شوق از “معجزه درمانیتان” بریزید! (تکنیک ساگارت- موبرای).
بیمارتان را تحمل کنید، صبر کنید تا خودش فکر کند، دوباره فکر کند و تلفنی روانکاوی کنید! (تکنیک نهاله مشتاق).
۴- تله پاتی کنید، عاشق بیمار دانشجویتان شوید و با فکس و اینترنت روانکاوی کنید! (تکنیک سیامک موحدی)
۵- او را منطبق و سازگار با محیط کنید! (تکنیک مزینانی).
۶- از کتاب مکتب لکان، درسنامه دکتر کدیور بدون ذکر منبع سخنرانی کنید و ۴ ساله روانکاو لکانی شوید، کمی پاشنی عشوه به سخنانتان اضافه کنید! ( خداییش این دیگر تکنیک نبود، تئوری عیسی وند).
فقط روانکاو آخری نگفت این حرکات و رفتار را از کدام مدرسه هنرپیشگی فارغ التحصیل شده است!
ادامه دارد

 

دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۳

دیدگاه خانم م. م. در مورد «کنگره خواری»

 
خلاصه اینکه امروز بعد از اینکه میکروفون یکی از اعضای انجمن را وسط سوال پرسیدنش قطع کردند، فقط و فقط و فقط چون در کنگره منتسب به روانکاوی جملات فروید را می خواند و از یکی از سخنرانان، منبع جملات فروید را خواسته بود؛ صنعتیِ -به قول خودش- «اصلا روانکاو نه، یک احمق!» میکروفون را دست گرفت و در ظاهری دموکرات چنان در باب خشونت و سوریه و داعش داد سخن سر داد و ما را به بی تمدنی متهم کرد که گفتیم آقا لابد ما در ناف تمدن بشریت ایستاده ایم خودمان خبر نداریم. آنوقت در پایان جلسه جملات متمدانه ای بود که از سمت کف زنان و جان بر کفان صنعتی نثارمان شد. عذرخواهی می کنم و به شما می گویم در برابر یک سوال چه جوابهایی شنیدیم:
سوال: آقای صنعتی دانشکده روانپزشکان دانشگاه انگلستان کجاست؟
جواب بعضی از حضار: سر قبر بابات!/ خفه شو!/ دهنتو ببند، برو گم شو بیرون و قس علی هذا!
بعد شماتتمان می کردند که آبروی فرهنگ!!!!! را جلوی مهمانان خارجکی شان برده ایم!! حیف پسر گلن موبری که در سخنرانی اش به ما معرفی شده بود، آن هم از آن جهت که بر سر ما منت گذاشته بود و فارسی می خواند؛ نبود این آبروریزی را برای بابا جانش یا همان آبروی کنگره، ترجمه کند!


پیوند کوتاه به این مطلب:

https://freudianassociation.org/?p=7479

  تاریخ انتشار: ۱۳ دی ۱۳۹۳، ساعت: 15:34