م.آ:
در یکی از فیلم های قبل از انقلاب زوجی از هم سه بار جدا شده بودند و برای بار چهارم نیاز داشتند تا یک نفر به نام محلّل ابتدا با زوجه ازدواج کند و پس از مدت کوتاهی از او جدا شود تا اینکه زوج قبلی بتوانند مجدد با یکدیگر رجوع کنند. موضوع اصلی فیلم آن بود که حالا محلّل حاضر نبود جدا شود و یادم می آید در قسمتی از فیلم در پاسخ به اطرافیان زوجه که به او اصرار می کردند زودتر زوجه را طلاق بده، می گفت(نقل به مضمون): “بنده تا وظیفه ام رو تمام و کمال انجام ندهم جدا نمی شوم!”
در روز پس از بازداشت که از مرکز پلیس ما را مجدد به دادسرای جرایم پزشکی بردند پس از مدتی دوباره سر و کله خانم عزیز محمدی پیدا شد و از کنار در شعبه بازپرسی مربوطه کنار نمی رفت. من آخرین نفر بودم که باید با قرار کفالت آزاد می شدم و او هنوز ایستاده بود! البته لازم به ذکر است که از همان ابتدای صبح چند نفر مامور مرد همراه ما بودند. دایم با خود فکر می کردم : عزیز جان! آخر مسئولیت پذیری تا چقدر؟! دیروز و دیشب که تا دم سحربا ما بودی! امروز هم که سحری را نوش جان کردی و دوباره راهی شدی! بعد بلافاصله یاد محلل می افتادم:
” بنده تا وظیفه ام رو تمام و کمال انجام ندهم جدا نمی شوم!”
پیوند کوتاه به این مطلب: