گزارش روز دوم از نخستین کنگره موسوم به «روان کاوی و روان درمانی پویای ایران»
سرکار خانم دکتر کدیور
ریاست محترم انجمن فرویدی
با درود و احترام
بدینوسیله گزارش روز دوم از کنگره، مورخ ۹۳/۷/۲۰، به استحضار می رسد:
روز دوم کنگره نیز از سه جلسه تشکیل می شد، و به نظر می رسید که در آن عمدتاً مباحث سایکوز و فرهنگ هدف قرار گرفته است. هیأت رئیسه جلسه اول دکتر نانسی مک ویلیامز و دکتر بابک روشنایی بودند. بازهم مثل روز اول قبل از آمدن سخنرانان روی «صحنه»، یکی از اعضای هیأت رئیسه، به شمردن عناوین و مقامات علمی و نوشته های سخنران در طول زندگی اش می پرداخت. دکتر مک ویلیامز در مورد سخنران دوم دکتر موبرای، مواردی را جا انداخت، و وقتی متوجه شد بابت این موضوع عذرخواهی بسیار کرد.
سخنران اول دکتر مایکل گرت بود با موضوع سخنرانی «روان درمانی تحلیلی سایکوز». او در ابتدا با همان موضوع همیشگی که «مهم است دیدگاه های مختلف را به هم نزدیک کنیم» شروع کرد و سعی نمود روانکاوی را از یک طرف به یک تکنیک و از طرف دیگر به «بدنه خیلی وسیعی از ایده ها» فروکاهد. در ادامه با یک چرخش وارد مبحث «متافور» و CBT شد، که طبعاً با نادیده گرفتن کامل آثار فروید در زمینه مورد بحث، به ویژه مقاله «ناخودآگاه(۱۹۱۵)» بود. به نظر می رسید که آن مقدمه تنها برای این بود که نام روانکاوی برده شود و سپس به CBT ( و نه حتی روان درمانی تحلیلی) پرداخته شود. در ادامه ایشان به معرفی دو شرح حال موردی پرداخت، اولی مردی که فکر می کرد توسط سگ ها تمسخر می شود، و دومی زنی که یک هذیان [؟] ۲۰ ساله داشت که بدنش بوی بدی دارد؛ مواردی که سایکوتیک بودن آنها جای شک بسیار داشت، و اصولاً چطور می شد با CBT به قول سخنران در یک سایکوتیک «توهم ها و سوگیری شناختی را normalize کرد»؟ سخنران از اینکه ترومایی تعیین کننده را در ۲۲ سالگی بیمار دوم [بارداری و اخراج از خانواده] پیدا کرده بود بسیار به خود می بالید. بدین ترتیب در سخنرانی اول ما نه چیزی در مورد «سایکوز» شنیدیم و نه چیزی در مورد «روان درمانی تحلیلی».
سخنران دوم دکتر گلن موبرای بود با موضوع سخنرانی «تجربه من از تحلیل بیماری با مشخصه های سایکوتیک، با به کارگیری روابط ابژه و مشاهده نوزاد». ایشان در ابتدا پس از اشاره به اینکه در خیلی از برنامه های آموزش روانکاوی در U.S. به «مشاهده نوزاد» خیلی اهمیت داده می شود، به این موضوع اشاره کرد که پسر بزرگش در دانشگاه زبان های فارسی و عربی می خواند، و اینکه پسرشان با شنیدن خبر رفتن ایشان به ایران، گفته: «Oh dad! Not many Americans has been invited to go to Iran! That’s an honor!» (صدای خنده و دست زدن حضار!). ایشان از تحلیل خانمی به نام لیدیا که به مدت یکسال، ۵ جلسه در هفته و روی Couch [؟] ایشان را می دیده سخن گفت و اینکه در طی این جلسات «به سمت خواب کشیده می شده است». سپس از این سخن گفته شد که پس از قطع آنالیز، دکتر موبرای برای اینکه بتواند مدرکش را دریافت کند نیاز به Control Case داشته، به همین جهت خودش به خانم لیدیا زنگ زده و به او گفته که اگر این بار مراجعه کند به او تخفیف زیادی داده خواهد شد، و به این ترتیب خانم لیدیا را به مراجعه دوباره راضی کرده است. خانم لیدیا عقاید انتساب مختلفی داشته، تصور می کرده که دکتر موبرای به کامپیوترش پیام می فرستد، و به دکتر می گفته که «پشت همه اینها شما هستید». ما در توصیف مشکلات بیمار مقدار فراوانی اصطلاحات مختلف و اسامی گوناگون می شنویم ولی هیچ جا نامی از فروید برده نمی شود. بیمار می گوید «من دیوانه ام» و درمانگر میگوید «این نشان رشد است». [و احتمالاً دلیل روشنی از سایکوتیک بودن بیمار!]. بیمار گلدان هایش را می بخشد و درمانگر نگران می شود که نکند می خواهد خودکشی کند. دکتر موبرای می گوید در بحث تصویر بالینی انتقال متقابل خودم را هم می آورم، ولی در واقع آنچه ما می شنویم عمدتاً شرح همین انتقال متقابل است: درمانگری که از تهدید بیمار به قطع جلساتش می ترسد، سرش به دوران می افتد، می خواهد گریه کند… بدین ترتیب به نظر می رسید نام مناسبتر برای این سخنرانی «تجربه تحلیل «من» با بیماری با مشخصه های شبه سایکوتیک، با تقلید از یک نوزاد» است نه آنچه در برنامه کنگره آمده است؛ چرا که این دکتر موبرای بوده که درخواست تحلیل داشته، و برای این منظور، هم به بیمار ظاهری زنگ زده و هم اینکه تخفیف زیادی برای او قائل شده است. ناگفته نماند که در آخر تصویر بالینی ما چنین جملاتی را نیز شنیدیم: «در یک لحظه ما دیگر یک زوج کامل نبودیم… ما دنیای درونی خود را با هم شریک شده بودیم… من و لیدیا در یک تردید زندگی می کنیم، به هر حال در حال حاضر من و لیدیا ادامه می دهیم…»
سخنران سوم جلسه اول دکتر هورست کشله بود با موضوع سخنرانی «روان کاوی: فرهنگ های درمانی و بنیادهای علمی». سخنرانی ایشان با ابراز نگرانی در مورد «خطر [بوجود آمدن] برج بابل» در روانکاوی آغاز شد. بالاخره لابلای سخنان ایشان ما جمله ای از فروید در میان قطاری از اسامی مختلف شنیدیم، گرچه بازهم صحبت از reshape کردن رویه فروید بود. از فردی به نام دکتر بوزه از کلکته سخن به میان آمد که با فروید نامه نگاری داشته، اما هنگامی که با ایده عقده اودیپ مخالفت می کند، فروید ارتباطش را با او قطع می کند چون دوست نداشته کسی عقیده ای دیگر داشته باشد (سخنران به وضعی سرزنشگر هنگام بیان این مطلب سرش را تکان می دهد و دستانش را در هوا باز می کند!). سپس سخنران از تفاوت ارتباط مادر و پسر در ژاپن با آن مفهوم غربی ای که فروید کشف کرده داد سخن داد و با ذکر «انواع دیگر» روانکاوی در سایر کشورها ادامه داده و در مورد گروه نئوفرویدین های آلمان توضیحاتی ارائه کرد. آنگاه با نقل قول از کتاب رودینسکو در مورد تاریخچه روانکاوی، در باب روانکاوی در فرانسه سخن گفت و بر اساس این کتاب اظهار کرد: «لکان تئوری روانکاوی را از گفتمان پزشکی دور و به عرصه فلسفی نزدیک می کند… او بحث انگیزترین روانکاو بعد از فروید معرفی شده و اگر ویکی پدیا را جستجو کنید چیزهای بیشتری برای تعجب کردن پیدا خواهید کرد.» (خنده ی سخنران و خانم مک ویلیامز از هیأت رئیسه). سخنران در حالی که دستانش را دوباره در هوا می گشود با هیجان اظهار کرد: «مکاتب بسیار زیادند». سپس به اینجا رسید که بپرسد: «آیا فروید یک فرویدین بود؟» و پاسخ دهد: «نه». (خنده ی همگانی، که بویژه خنده ی خانم مک ویلیامز از همه بلندتر بود چون مستقیما به داخل میکروفونی که در برابرش قرار داشت می خندید). او ادامه داد: «امروز دیگر هیچ کس از کلیسای روانکاوی منع نمی شود» (خنده ی مجدد). «امروز ما تکثری ازian ها را داریم». (در میان این ianها ما کلمه postlacanians را هم می شنویم!). و در ادامه جملات دیگری از این قبیل می شنویم: «فروید باور اولیه خود مبنی بر اینکه گزارشات بیماران هیستریک به دلیل تجربه های واقعی تروماتیک است را از کجا آورد؟». «میراث فروید این رؤیای علمی بود که از گزارشات بیمار می توان علت بیماری روانی را بازسازی کرد». او سپس در مورد ضرورت ضبط جلسات صحبت کرد و ادامه داد: «این خیلی عقیده ی قوی ای نیست که روانکاوی و روان درمانی را از هم جدا کنیم» و با جمله ای بدین مضمون سخنان خویش را به پایان برد که:«رؤیای علمی فروید … نه تنها در نظر من نارسا و شکست خورده است بلکه رشته ای که این وظیفه را به دوش می کشد تعداد زیادی از نقض ها را در یک جا جمع می کند».
در انتهای سخنرانی، همین که داشتیم به زمان پرسش و پاسخ نزدیک می شدیم، در «صحنه» مقدار زیادی التهاب به چشم می خورد: خانم دکتر کیانی با رئیس جلسه و دکتر جلالی ندوشن که نقش ناظم جلسه را داشت چیزهایی را درگوشی گفتند، و کار اضافه کردن یک صندلی به صندلی های هیأت رئیسه را حراست انجام داد. دکتر جلالی ندوشن در حالی که دستش روی چانه اش بود و احتمالاً در این فکر بود که کسی از نگرانی هایش باخبر نشود، با محل ایستادن خود، خودش را لو می داد: او از نزدیکی دو ردیفی که اعضای انجمن فرویدی نشسته بودند جنب نمی خورد.
خانم ماریه مرادی می خواست سؤالی را مطرح کند اما به او میکروفون نمی دادند. بنا به درخواست خانم مک ویلیامز در هیأت رئیسه به ایشان میکروفون دادند. ایشان گفت:«ماریه مرادی هستم عضو انجمن فرویدی. از آقای دکتر موبرای یک سؤال داشتم… می دانید چرا در جلسات درمان یتان دچار میگرن چشمی شدید؟ به سمت خواب کشیده می شدید؟ احساس تعادل نداشتید؟ می خواستید گریه کنید و احساس از هم پاشیدگی می کردید؟ چون شما سخنران کنگره ای هستید که به اسم روانکاوی اعتبار می گیرد اما در نهایت بی شرمی می گوید فروید یک فرویدین نبود». دکتر روشنایی با اعتراض پاسخ داد: «سؤالاتتان را در قالب یک سؤال علمی و نه به عنوان یک شعار و انتقاد بپرسید». (دست زدن شدید حضار). دکتر روشنایی می خواست از ترجمه سؤال خودداری کند اما با اصرار دکتر موبرای بخشی از پرسش را برای ایشان ترجمه کرد. دکتر موبرای پاسخ داد: «I think I have them Because I am a human being». (دست زدن مجدد حضار). دکتر روشنایی مجدداً به زبان انگلیسی اظهار کرد که: «اجازه نمی دهم frame شکسته شود و سؤال غیرعلمی پرسیده شود».(دست زدن مجدد) بازهم اعضای انجمن فرویدی می خواستند پرسش های دیگری مطرح کنند اما دکتر جلالی ندوشن از دادن میکروفون به اعضای انجمن خودداری کرد با این بهانه که میکروفون را به جدیدها (کسانی که پرسشی نکرده اند) می دهیم. دکتر فرزین رضاعی روانپزشک که در کنار دکتر سامان توکلی نشسته بود از خطر تشکیل cult در مکاتب روانکاوی پرسید و اینکه:«ما در طول تاریخ متأسفانه شاهد تشکیل cult هایی بودیم که شبیه فرقه های مذهبی شدند که هیچ input شناختی را به درون خودشان نمی پذیرفتند». دکتر موبرای به این پاسخ پرداخت که: «چاره ای جز داشتن cult ندارید» و دکتر مک ویلیامز در مورد ایدآلیزه کردن روانکاو توضیحاتی داد و اینکه در جریان رشد، این ایدآلیزه کردن و «جزو هویت شدن» می تواند عوض شود و: «فکر می کنم، حس می کنم کسانی که legitimacy کنگره را زیر سؤال می برند اضطراب زیادی وجود دارد که چیز خیلی مهمی دارد از دست می رود، فکر می کنم این اضطراب برحقی است اما من به شما اطمینان می دهم هر چیزی در روانکاوی دوباره برمی گردد به زبانی دیگر، واپس زده برمی گردد در هر ارگانیزاسیونی، و امیدوارم آن پروسه در ایران به شکلی خوش خیم و نه به خصوص به صورتی آنتاگونیستیک اتفاق بیفتد.» (دست زدن حضار). دکتر روشنایی هنگام ترجمه این مطلب، به ابتدای آن این جمله را اضافه کرد که: «گروهی که اینجا هستند، به نظرم انجمن فرویدی که اینجا هستند، خودشان را به این اسم می شناسند». سپس وی به موضوع اضطراب اشاره کرد، که باعث خنده اعضای انجمن شد، و وقتی به این عبارت رسید که «یک چیز خیلی مهمی اینجا نیست»، اعضای انجمن یک یک فریاد زدند: « روانکاو – روانکاوی – اسم فروید» و خانم دکتر مشهدی گفت: «What is repressed here is psychoanalysis.». دکتر جلالی ندوشن در حالی که هول شده بود به دو زبان فارسی و انگلیسی حرف دکتر روشنایی را تکرار می کرد که: «احترام جلسه را نگاه دارید». (جایی که ایشان ایستاده بود فرد انگلیسی زبانی نبود). لازم به ذکر است که دکتر روشنایی عبارت the repressed returns و جمله آخر را در سخنان خانم مک ویلیامز ترجمه نکرد. حضار مجدداً پس از ترجمه دکتر روشنایی دست زدند. در اینجا بود که خانم نصیر خود را معرفی کرد و گفت: «افتخار می کنم که عضو انجمن فرویدی ام. خانم دکتر مک ویلیامز! انجمن فرویدی از وزارت کشور جمهوری اسلامی ایران مجوز دارد، ما خود را به این نام نمی خوانیم. من می خواستم در اینجا با ارجاع به فروید و case شربر سؤال هایی را در رابطه با سایکوز بپرسم اما به نظرم آمد که همانطور که شما به ما توصیه کردید من هم یک پیشنهادی برای شرکت کنندگان محترم این کنگره داشته باشم. پیشنهاد می کنم برای اینکه اینقدر تحت تأثیر case های خودتان قرار نگیرید case هایتان را به شاگردان دکتر کدیور ارجاع بدهید خودتان هم CD پنجشنبه های فرویدی را گوش کنید». (فریاد اعتراضی «وای» از طرف جمعیت و دست زدن اعضای انجمن فرویدی). دکتر روشنایی در حالی که باعجله اعلام می کرد که وقت پرسش و پاسخ به پایان رسیده گفت: «من (بعد از وقت) ترجمه می کنم این حرف ها inappropriate بود». دکتر مشهدی گفت:«Anxiety که می گویید دقیقاً این است.» با شروع وقت استراحت چنین جملاتی از سوی جمعیت به سمت اعضای انجمن فرویدی پرتاب می شد: «شماها بیمارید». «اینها سؤال نیست». خانم مرادی گفت: «ما هم ۱۲۰ تومان پول دادیم بیایم اینجا همین حرف ها را بزنیم».
در وقت استراحت خانمی از بین جمعیت جلو آمد و خطاب به اعضای انجمن گفت: «می دانید از چی خوشم می آید؟ اینکه حدود ده نفر آمدید اینجا و کاری کردید که سیصد نفر دارند در موردتان حرف می زنند. این آخر موفقیت است به نظر من». در زمان استراحت دکتر توفیقی (احتمالاً رزیدنت روانپزشکی) می خواست چند دقیقه با من صحبت کند، که چون در همان زمان می خواستیم با سایر اعضا به پیام شما که توسط خانم مشهدی خوانده می شد گوش کنیم، آن را موکول به مدتی بعد کردم، ولی دیگر ایشان مراجعه نکرد. در پایان وقت استراحت هنگامی که می خواستم وارد سالن سخنرانی شوم، دکتر ارسیا تقوا روانپزشک جلو آمد و در حالی که اشاره می کرد که جلسه اول را از بیرون از روی مانیتور تعقیب می کرده پرسید: «این دعوا چی بود؟ می گفتند خودتون رو به روانکاو معرفی کنین؟» گفتم :«ما عضو انجمن فرویدی هستیم و تحت نظر دکتر کدیور کار می کنیم می توانید سایت ما را در گوگل جستجو کنید و ببینید». گوشی ایشان زنگ می خورد و زمان بیشتری برای توضیح دادن نبود. قرار شد بعداً بیشتر باهم صحبت کنیم.
هیأت رئیسه جلسه دوم دکتر مایکل گرت و دکتر سیامک موحدی بودند. سخنران اول دکتر نانسی مک ویلیامز بود با موضوع «فردیت و فرهنگ: کاربردهای درمانی ده زاویه دید تحلیلی». ایشان سخنرانی خود را با گفتن کلمه «سلام» آغاز کرد که باعث دست زدن حضار شد(!). ایشان از بودن در ایران ابراز خوشحالی کرد و گفت: «من برای تقریباً ۴۰ سال است که می خواسته ام به ایران بیایم. اولین معلم «تشخیص» من دکتر ایرج سیاسی بود.» ( فریاد شوق و دست زدن حضار!). وی در طی سخنان خود با اشاره به اسامی و تئوری های مختلف در صدد این برآمد که به توجیه تفاوت های شخصیتی بپردازد، البته چند جا نیز اسم فروید را برد، از جمله اینکه ««در عصر فروید» چطور شخصیت را طبقه بندی می کردند؟»، «در بسیاری از اجتماعات روانکاوی عقیده به driveهای فرویدی دیگر معمول نیست». همینطور در ذکر مراحل سازمان بندی های جنسی نیز نام فروید برده شد. ایشان بخش مهمی از سخنانشان را نیز به بررسی affect در جلسات درمانی و جفت شدن affect درمانگر با بیمار اختصاص داد.
سخنران دوم دکتر رابرت برگمن بود با موضوع «فرهنگ به مثابه نیرویی در روان کاوی و روان کاوی به مثابه نیرویی در فرهنگ». ایشان همینکه پایشان را روی «صحنه» گذاشت، و در ضمن معرفی توسط دکتر گرت، احتمالا به خاطر کبر سن و قامت خمیده، مورد تشویق پرشور حاضران قرار گرفت به نحوی که دکتر گرت به طنز گفت: «مثل اینکه شما را از قبل می شناسند!» ایشان سخنرانی خود را با این جملات آغاز کرد: «من دیشب به خانوده ام ایمیل زدم که من این کشور را دوست دارم. این گرمترین و خوشامدگوترین کشوری است که من تا به حال رفته ام».(دست زدن شدید حضار). سپس ایشان به شرح طولانی زندگی و کار در میان قبایل ناواهو پرداخت و سعی بر این داشت که نشان بدهد که «روانکاوی به واسطه فرهنگ تغییر می کند»، البته «اصول تحلیلی من در میان سرخپوستان به اندازه ای که در شیکاگو مفید بودند، مفید بودند… من بایستی اصول خود را حفظ می کردم اما روش خود را تغییر می دادم… [در میان این قبائل] sexuality آنقدر مسأله نبود» [احتمالاً منظورشان بجای sexuality یا ساحت جنسی، sex بود]. ایشان عقیده داشت که بدلیل آسان نبودن حمل و نقل، زمان بندی دقیق [جلسات] در شیوه معمول ناواهو معنایی نداشت. ایشان سپس به ذکر تغییراتی که پس از زندگی در میان این قبائل در شیوه کار خود داده پرداخت، منجمله اینکه «من به مراجعانم چای می دهم غیر از آنهایی که روی کاناپه می خوابند، چون نوشیدن در حالت خوابیده مشکل است». سپس بخش مهمی از سخنان خود را اختصاص به فروید و چگونگی کشف عقده اودیپ توسط او و مقایسه تجربیات او با یک ناواهویی داد: «یک ناواهویی بایستی تجربه عمیق تری را نسبت به فروید وقتی وارد وین شد پشت سر بگذارد». ایشان در مورد قانون مطلق تداعی آزاد گفت: «در زمان های قدیم خیلی طبیعی بود که آقای پروفسور قانونی بگذارد و بیمارانش از آن اطاعت کنند» در حالی که در قرن ۲۱ در سیاتل: «اگر بگویم این قانون مطلق است فکر می کنند که به طور مسخره ای متکبر هستم» و اینکه «رفتار من به عنوان روانکاو با گذشت زمان تغییر کرده است». ایشان همچنین عقیده داشت که: «یکی از مهمترین تأثیرات روانکاوی بر فرهنگ این بود که Grand Hysteria از بین رفت».
سخنرانی سوم هنوز شروع نشده بود که بازهم دکتر جلالی ندوشن با مقداری اضطراب آمد کنار ردیفی که اعضای انجمن فرویدی نشسته بودند ایستاد. سخنران سوم دکتر آرش جوانبخت بود با موضوع سخنرانی «تثبیت حافظه، تثبیت دوباره و روند روان درمانی: چگونه پیشرفت های علم عصب شناسی می توانند بر روان درمانی تاثیر بگذارند؟». ایشان که به دلیل نداشتن power point فارسی، یک در میان بخش هایی از سخنانش را به فارسی و بخش هایی را به انگلیسی می گفت، با ذکر جمله ای از یکی از نامه های فروید به فلییس سعی داشت این موضوع را القاء کند که اگر فروید در زمان ما زندگی می کرد وقتش را به تحقیقات neuroscience اختصاص می داد. وی با تحقیقاتی که با دستگاه fMRI بر روی انسان و همچنین آزمایشاتی که بر روی موشها انجام داده بود می خواست نشان بدهد که «چطور تراپی، مغز را عوض می کند». تحقیقات ایشان بر روی حافظه و دریافت حسی، به نحو خارق العاده ای نتایجی در مورد ناخودآگاه، ترنسفرنس و مقاومت به بار می آورد، در حالی که بخشی از آزمایش های ایشان در مورد شرطی سازی بود. وی در بخشی از سخنانش با ذکر یک نقل قول اشاره کرد که خیلی سخت است که رویکرد روانکاوی وCBT را از هم جدا کنیم. وی با این جمله آبراهام مزلو سخنان خود را به پایان برد که: «اگر تنها ابزاری که دارید چکش است، همه چیز میخ است».
حالا دیگر وقت پرسش و پاسخ رسیده بود. همانطور که گفته شد دکتر جلالی ندوشن کنار ما ایستاده بود و وقتی دست های بالا رفته ما را دید با حالت اضطراب گفت: «هر کی یک سؤال، وقتمان کم است». خانم فدایی به ایشان گفت: «می خواهم بپرسم اگر ناخودآگاه را پیدا کردید آن را جراحی می کنید؟» دکتر جلالی ندوشن پاسخ داد: «قلب ما ضعیف است، ما را به تلاطم نیندازید». ابتدا در پاسخ به سؤالی دکتر جوانبخت توضیح داد که super stone face غیرواقعی است و اینکه «نمی خواهید درمانی داشته باشید که نزدیکترین فرد به شما کسی باشد که هیچ affect ندارد». سپس دکتر مک ویلیامز در مورد حالت blank screen روانکاو صحبت کرد و عقیده داشت که این اصطلاح را فروید به کار نبرده و بیشتر تأکیدش روی حالت neutrality بوده و آن هم به این دلیل بوده که این موضوع بیشتر از طب آمده، که در آن سعی می شود همه چیز استرلیزه باشد. این بحث علیرغم سؤالات دیگر (مثل این سؤال که چطور می توان attitude آنالیتیک را به جاهایی دور از تهران برد که در آن وضعیت پارانوئید – اسکیزوئید وجود دارد؟) مدتی ادامه یافت و در آن دکتر سیامک موحدی نیز شرکت جست، و این در حالی بود که دست بلند کردن های گروه ما نادیده گرفته می شد، و گاهی حتی به نظر می رسید در چسبیدن به یک مطلب و ترجمه آهسته آن تعمدی وجود دارد تا وقت بگذرد. حتی گاهی میکروفون گم می شد و کسی حاضر نمی شد آن را به دست ما برساند، تا اینکه با اصرار ما، رئیس جلسه (دکتر موحدی) خواست تا میکروفون را به ما برسانند. اینجا بود که خانم دکتر اردشیرزاده سؤالی را که به خانم فدایی اجازه نداده بودند بپرسد (با این بهانه که قبلاً شما سؤال پرسیدید) مطرح کرد. ایشان پس از معرفی خود به عنوان عضو انجمن فرویدی (که با فریاد اعتراضی «وای» از سمت جمعیت همراه بود) گفت: «من از آقای دکتر جوانبخت سؤال داشتم. قبل از اینکه سؤالم را بپرسم یک جمله از فروید را می گویم از مقاله دوم سخنرانی های معرفی گر فروید درباره روانکاوی که ایشان می گویند که پزشکان علاقه دارند که بیشتر تومورهایی به اندازه سیب در مغز بیماران را ببینند تا اینکه به حرف ها و سخنان بیمار گوش بدهند، پاراپراکسی هایشان، رؤیاهایشان… سؤال من از شما این است که آیا اگر که شما به آنجایی برسید که بتوانید ناخودآگاه و انتقال را محلش را در مغز کشف کنید جراحی می کنید آن را تا برای همیشه از شر روانکاوی راحت بشوید؟» (فریاد آفرین آفرین و دست زدن اعضای انجمن فرویدی). دکتر جوانبخت جواب داد: «من دو تا جواب دارم برای سؤال شما. جواب اولم اختصاصی برای این سؤال، جواب دومم برای سؤال هایی که در طی این چند روزه پرسیدید. جواب اول من این است که من جراح نیستم». (دست زدن شدید حضار) «جواب دوم من این است که من واقعاً احترام می گذارم به جسارت و شجاعتی که شما دارید که این چند روز محکم دارید از اعتقادهایتان دفاع می کنید و ایمانی که دارید که چیزی را که فکر می کنید درست است می خواهید به رغم مخالفت کل جمع درباره اش صحبت کنید. چیزی که من م یترسم این است که دوران جوانی شما بر نمی گردد. فکر کنید یک وقتی با یک دون کیشوت به جنگ آسیاب های بادی نرفته باشید». (فریاد براوو براوو و دست زدن شدید حضار) دکتر موحدی در ادامه اشاره به فیلمی کرد که در آن دانشجویی معترض در پاسخ به لکان که می گوید «بگذار این حرف بزنه»، می آید و روی سر [؟] لکان آب می ریزد، و به ما توصیه کرد که: «یعنی اینکه اگر میخواهید دیالوگ داشته باشید وقتی حرف می زنید کار لکان را بکنید نه اینکه آب را بریزید روی سر». (دست زدن حضار) [البته با این قیاس ظاهراً دانشجو ما بودیم و لکان ایشان].
پس از ناهار جلسه سوم شروع شد که موضوع آن «فکر بدون متفکر: نمونه ای از تظاهر بالینی گیر افتادن در دام ابژه های عجیب و غریب» مشخص شده بود و سخنرانان را نیز دکتر سیامک موحد و دکتر نهاله مشتاق معرفی کرده بودند، اما سخنرانی را دکتر مشتاق انجام داد. هیأت رئیسه در برنامه دکتر هورست کشله و دکتر عبدالحسین رفعتیان معین شده بود، اما دکتر ساگارت و دکتر صنعتی به عنوان رئیس جلسه بر این صندلی تکیه زدند. خانم دکتر مشتاق می خواست به معرفی بیماری بپردازد که «ابژه های دیجیتال از طریق اینترنت دارند تعقیبش می کنند»، اما این معرفی در حد همین جمله متوقف ماند، و ایشان پس از اشاره ای به مقاله ای از Victor Tausk ناگهان به بیان تئوری های مختلف ارتباط با ابژه و دو فیلم (یکی مستند و یکی داستانی) پرداخت. ایشان علی الظاهر نسبت به کاربرد کلمه روانکاو کمی حساس شده بود، به طوری که بلافاصله پس از گفتن این کلمه، خود را تصحیح می کرد و می گفت:«رواندرمانگر». از ایشان چنین کلماتی شنیدیم: «روانکاو یا رواندرمانگر جایگاهی مثل مادر دارد»، «درمانگر مثل دستگاه گوارش است… فکر بدون متفکر… شبیه این است که بجای اینکه چیزی هضم شود استفراغ شود بیرون…». بازهم اسامی زیادی را می شنیدیم، بدون اینکه از فروید نامی برده شود. بالاخره ایشان تصمیم گرفت که راجع به خود بیمار نیز صحبت کند، و ضمن معرفی ایشان، دو نمونه از رؤیاهایش را نیز ذکر کرد، و برای نشان دادن این دو رؤیا دو تا عکس(!) را با power point نشان داد، و از شکل ظاهری دو رؤیا نتایجی گرفت. وی به جمله ای از فروید اشاره کرد: «هسته ای از حقیقت در تمام هذیان های پارانوئید وجود دارد»، و با گفتن اینکه «درمانگر هم یک ماشین است که دارد کدها را می شکند»، نتیجه گرفت: «پس او [با هذیانش؟] دارد می گوید که از تحلیل می ترسد(!)». [پس نتیجه می گیریم درمان هذیانش را ایجاد کرده؟] در ضمن ما با متد ایشان نیز آشنا شدیم: ایشان در مواجهه با خوابی که مراجع داشت که پدرش در گوشش چیزی می گفت و او نمی فهمید چه می گوید، به او گفته بود: « تصور کن داری یک قصه می نویسی در مورد خواب. تو اون قصه تو اون جاهایی که خالی می مونه چی می گذاشتی؟!». [معنی «فکر بدون متفکر» را هم متوجه شدیم!] جالب اینکه پس از مهاجرت این مراجع به کانادا، جلسات ایشان از طریق تلفن با دکتر مشتاق ادامه می یابد.
پس از این سخنرانی، فرصت مناسبی بود تا دکتر صنعتی که اعتماد به نفس مضاعفی یافته بود به همراه دکتر ساگارت و دکتر مشتاق، هنرنمایی خود را روی «صحنه» به اوج برسانند، به نحوی که یکی پس از دیگری، با نسبت دادن افکار خود به مراجع، به ارائه تعبیرهای محیر العقول از رؤیای او پرداختند. کسی هم «ظاهراً» به دست های ما که برای طرح سؤال بالا رفته بود توجهی نمی کرد. تا اینکه سؤالی از بین جمعیت، از طرف یکی از خوانندگان سایت ما، مطرح شد: «سمیع عادل هستم یک عضو سابق انستیتو روانکاوی تهران… [اینکه] پس از مهاجرت مراجع شما به کانادا ایشان از طریق تلفن ادامه دادند جلساتشان را… به نظر من تلفن ابژه بسیار عجیب و غریبی است برای ادامه … » (دست زدن اعضای انجمن فرویدی). تعللی که در پاسخ دادن ایجاد شد اعضای انجمن را بر آن داشت که داد بزنند: «جواب چی شد؟ جوابش را نمی دهید؟». دکتر موحدی، پس از صاف کردن گلویش با صدایی بریده گفت: «از چه نظر تلفن یک چیز عجیب غریبی است؟… ببینید این یک مسأله خیلی controversial است الان… خیلی از آنالیست ها text قبول نمی کنند از آنالیزان هایشان. دلیلش این است که body ندارد یعنی بدن ندارد drive ندارد… ولی تلفن body دارد». خانم عیسیوند برای بار دوم دستش را بالا برد و سؤالی را که در واقع یک هنرنمایی دیگر در ارائه تعبیر برای رؤیای مراجع بود پرسید، و اعتراض اعضای انجمن نیز که «ایشان دارد دوباره سؤال می کند ما نباید دوبار سؤال کنیم؟» طبق معمول به نتیجه نرسید، و بدین ترتیب روز دوم کنگره موسوم به روانکاوی نیز پایان یافت بدون اینکه در وقت پرسش و پاسخ آخر به اعضای انجمن فرویدی ابداً اجازه طرح سؤال داده شود.
با تقدیم احترام
فرزام پروا
عضو انجمن فرویدی
۱۳۹۳/۸/۹
پیوند کوتاه به این مطلب: