م. ع.:
روز سوم که ما را به دادسرا بردند، اعضای خانواده هایمان را دیدیم که نگران ما را که هر دو یا سه نفر با دستبند به هم زنجیر شده بودیم، نگاه می کردند. سعی داشتند برای ماموران توضیح دهند که ما آدمهای تحصیل کرده ای هستیم و این رفتار با ما درست نیست. یکی از اعضای خانواده ها به مامورین می گفت «یکی از بزرگترین سوالات من در زندگی این است که این خانم دکتر کدیور برای چه برای کسانی مثل من در این کشور مانده است؟ » ماموران نمی گذاشتند با خانواده هایمان صحبت کنیم در حالیکه سایر متهمانی که دستبند به دست داشتند راحت با بستگانشان حرف می زدند.
حالا شاید آنقدرها هم مهم نباشد که با خانواده ام با دست بسته در دادسرا حرف زده ام یا نه، ولی متعجبم که چطور جوری با ما رفتار می کردند که حتی با جانی ها نمی کردند. واقعا سوال من این است که ما چه کار خلافی انجام داده بودیم که باید فحش بشنویم، کتک بخوریم، بازداشت و زندانی بشویم، توهین بشنویم؟؟؟ واقعا جرم ما چه بوده؟ پیگیری شکایتمان از دادستان و مقامات قضائی دادسرای جرایم پزشکی؟
واقعا مافیای روان تا کجا؟
پیوند کوتاه به این مطلب: