رکسان واقعا ایرانی:
روز آخر سیرک برگزار شد؛ بی رونق و سوت و کور. باز هم ما رو به داخل راه ندادند. همینکه ما رو از دور دیدند در سیرک رو بستند. خیلی کیف داشت دیدن این ترس مافیای روان. ما بیرون موندیم با پلاکاردهامون. حرفهامون رو روی پلاکارد زدیم. مردم پلاکاردها رو می خوندند و می آمدند سوال می کردند. میدونید که صنعتی از در پشتی سیرک رو ترک کرد؟ یعنی همه شون: از گهر تا صنعتی و آرتونیان و بقیه شرکا. می ترسیدند با ما و پلاکاردهامون روبرو بشوند. خود نگهبانا و حراستی ها و حتی پلیس به ما می گفتند چه استقامتی دارید. ما نمی تونیم سه روز تمام اینطوری سرپا وایسیم. تا نفر آخر بیرون آمد ما پلاکارد به دست ایستاده بودیم. یکی از اعضا گفت که خانم دکتر توضیح داده بودند «در جنگ ایران و توران، سه روز تمام طرفین چشم در چشم هم روبروی هم ایستادند.» ما هم سه روز تمام همونجا ایستادیم چشم در چشم مافیای روان. و پیروز شدیم. خود سخنراناشون می گفتند شما باید می آمدید تو و ما دیالوگ داشتیم. فکرشو بکنید صنعتی اینهمه دست و پا زد، کاراته کار سراغ ما فرستاد، هر کاری که می تونست کرد ولی آخرش مردم حرف ما رو شنیدند. راستی جالب نیست که صنعتی داخل سالن در مورد مرگ و خشونت حرف می زد و نوکراش بیرون سالن ما رو کتک می زدند؟!!! صنعتی جان اصلا حرف نزن تو خودت تجسم مرگ و خشونتی!!!
پیوند کوتاه به این مطلب: