چهارشنبه ۲ فروردین ۱۴۰۲

بخش ها

آرشیو ماهیانه


دسته ها:روانکاوی در انجمن فرویدی

وز عجال نفس دوری پیشه کن

دوشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۵

مهمان:
صبر بر آنالیز…

صبر:

باز قلابی ز صبر آور به پیش
برگشا زآن نیک هشتم باب خویش

آمدم کز صبر قلابی دگر
سازم و بازت کنم بابی دگر

آمدم کز صبر مفتاح فرج
آرمت بگشایم ابواب درج

آمدم تا در مصائب صبر کیش
سازمت با جان زار و قلب ریش

آمدم تا بر جفا و جور یار
بخشمت صبری به جان بی قرار

آمدم کز صبر ایوبت کنم
در شکیبایی چو یعقوبت کنم

آمدم تا یار اخیارت کنم
در صبوری همچو ابرارت کنم

آمدم کز برق صبر سینه سوز
هر طرف اندازمت در سینه سوز

آمدم در سینه صبر اندوزمت
تا چراغ تصفیه افروزمت

آمدم کت از درازی شکیب
نفس را کوته کنم دست فریب

آمدم کت از حظوظ نفس دون
با شکیبائی روح آرم برون

آمدم کز نفس دوری بخشمت
در مشقتها صبوری بخشمت

آمدم کز شکوه ی اغیار و یار
لب فرو بندم ز صبرت استوار

آمدم کز صبر باب هشتمین
سازمت مفتوح بر قلب حزین

ای ز صبرت گشته جان عالی درج
رو بخوان الصبر مفتاح الفرج

قرب حق خواهی صبوری پیشه کن
وز عجال نفس دوری پیشه کن

باش صابر غافل از صبرت مشو
رمز الله مع الصابر شنو

در مقام صبر همچون صابرین
جسم و جان را کن به محنتها قرین

جهد کن در صبر و از اخیار باش
در جهاد نفس چون ابرار باش

قلع شهوتهای نفسانی نمای
قمع لذتهای جسمانی نمای

از تعلقها تهی کن سینه را
زنگ بزدا از رخ این آئینه را

ده صفائی قلب را از تصفیه
نه جلائی روح را از تجلیه

دیده از اشک روان جیحون نمای
سینه از زخم درون پر خون نمای

عاشق شمعی برو پروانه باش
شایق گنجی بیا ویرانه باش

تن رها ناکرده هیچ از جان مگو
جان فدا ناگشته از جانان مگو

دل ز کف ناهشته از دلبر مپرس
این صدف نشکسته از گوهر مپرس

ترک دل گوی و به دلبر روی کن
بر جفای آن ستمگر خوی کن

هر چه آید بر تو ز آن جور و جفا
مرحبا گویش به صد مهر و وفا

باش صابر در بلایا و محن
گر هزارت تیغ بارد دم مزن

بر جفای خارش ار نبود شکیب
در بر گل کی نشیند عندلیب

گر چو بلبل یاری گل بایدت
جور خارش را تحمل بایدت

گر نهال صبر تلخ آید برت
عاقبت آن بار آرد شکرت

چشم یعقوب ار چه شد تار از شکیب
لیک شد روشن به دیدار حبیب

صبر اگر ایوب را بگداخت جان
یافت آخر ز آن حیات جاودان

صبر محمود تو اندر عبدیت
در عبادت باشد و در معصیت

از عباداتت رسد گر رنجها
باش صابر تا بیابی گنجها

میل عصیان داردت گر بی قرار
جز شکیبائی مکن هیچ اختیار

رو به هر حالی صبوری پیشه کن
جز صبوری ترک هر اندیشه کن

دم مزن با غیر ز اسرار حبیب
صبر کن بر جور بسیار رقیب

شکوه از اغیار و یارت تا به چند
زین شکایتها به کلی لب به بند

شکوه را انواع آمد بر سه نوع
شرح هر یک گویمت بشنو به طوع

شکوه اولی تو را نزد رقیب
باشد از بی مهری و جور حبیب

و آن تو را بیزار از یاری کند
حاصلت از یار بیزاری کند

شکوه ی ثانیت باشد بر حبیب
از جفا و جور بسیار رقیب

و آن تو را شرک است اندر حب دوست
شرک ورزی با محبت کی نکوست

شکوه ی ثالث ز هجر و وصل یار
هم به یار آمد تو را ای هوشیار

و آن به معنی عین توحید تو است
در حقیقت محض تفرید تو است

گر تو را توحید باید استوار
شکوه از یارت مکن جز نزد یار

نی غلط گفتم ز شکوه لب ببند
صابران را شکوه باشد ناپسند

گر ببینی جورها ز اندازه بیش
صبر ورز و نه سر تسلیم پیش

صبر و تسلیم اند با هم همعنان
گر نداری دم مزن از صابران

باب هشتم چون ز صبرت باز شد
با شکیبائیت جان دمساز شد. *

* منبع: مثنوی جنات الوصال، جنت دوم، باب هشتم، صبر. سروده: حضرت نورعلیشاه اصفهانی .


پیوند کوتاه به این مطلب:

https://freudianassociation.org/?p=27388

  تاریخ انتشار: ۱۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت: 22:12