«فروید چگونه به ایران آمد؟»[۱]
چون غرض آمد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل به سوی دیده شد
دانشی هنوز پای به سرزمینی نگذاشته است، تنها سخنهای کوچه و بازاری در مورد آن وجود دارد. نوری نتابیده تا ظلمتها را از هم بدرد. زمانی میگذرد، نور از راه میرسد. در ابتدا پلکها در هم فشرده میشود و زبانها برای مدتی در کام کشیده میشود… دیر زمانی میگذرد و پرتو افشانی همچنان ادامه دارد. این بار ظلمتیان وجود نور را نمیتوانند انکار کرد، پس بر غلظت تاریکی میافزایند، غلظت آشفتگی مفاهیمی که قرار است جای مفاهیم زنده و زایا را بگیرند.
در بهار سال ۱۳۷۸ هنگامی که هنوز ذهنم پر از سؤالات بود و پاسخش را بیهوده در تخصصی که انتخاب کرده بودم، یعنی روانپزشکی، جستجو میکردم روزی در بیمارستان روزبه از دانشگاه تهران عنوان یک سخنرانی توجهم را به خود جلب کرد: «عینیت و واقعیت در فیزیک و روانکاوی لکانی». شرکت در این سخنرانی بود که دریچههای ذهن من را گشود، و علاوه بر آشنایی با سخنران یعنی استاد دکتر میترا کدیور، من را متوجه کرد که چقدر افق دید میتواند بالاتر از آن افقی باشد که من برای پاسخ به سؤالاتم آن را جستجو میکردم. این بود که وقتی سلسله سخنرانیهای استاد درباره روانکاوی در زمستان همان سال در دانشگاه بهزیستی آغاز شد، و کلاسهای ایشان یعنی «کلاسهای عرصه فرویدی ـ مکتب لکان» از فروردین ۱۳۸۰، مشتاقانه در آنها شرکت کردم، و تازه متوجه شدم که تاچه پایه روانکاوی میتواند غیر از آنی باشد که سالها در سخنهای تکراری و ملال آور کسانی که خود را به آن منتسب میکردند وجود دارد، کسانی که بدون آشنایی یا با یک آشنایی سطحی با متن آثار فروید، به نقد این آثار یا نقدهای هنری میپرداختند، کسانی که از «انقلاب فرویدی» هیچ نمیدانستند، و حتی از یک نقل قول صحیح از کل آثار فروید نیز ناتوان بودند. مدتی گذشت تا دریافتم این دانش جدید دانشی نیست که بتوان عطش خود را نسبت به آن فرو نشاند، چه همانطور که استاد یادمان داده بودند دانش حقیقی نقطه پایان ندارد، و چه بسا عطش برای آن نیز؛ اندک اندک یاد گرفتیم که: آب کم جو تشنگی آور به دست. حالا این تشنگی بود که بیشتر از نوشیدن آب چاره عطش بود…
مگر کسی میتواند در مورد تاریخچه روانکاوی در این سرزمین سخن بگوید و نامی از کتاب دکتر کدیور «مکتب لکان ـ روانکاوی در قرن بیست و یکم» (انتشارات اطلاعات، چاپ اول، ۱۳۸۱/ چاپ دوم، ۱۳۸۸) نبرد و آن را محدود به ترجمه چند مترجم در زمینههای ادبیات و هنر کند؟ یا این که کسی بتواند ۱۸ جلسه سخنرانیهای «پنجشنبههای فرویدی» که در پنجشنبههای آخر ماه از مهرماه ۱۳۸۴ شروع شد و بیشتر از دو سال به طول انجامید را از ذهنها و خاطرهها پاک کند؟ سخنرانیهایی که تحت نظر استاد توسط شاگردان ایشان و با هدف آشنایی با فروید از زبان خود فروید انجام میشد، بیش از یکصد نفر شرکت کننده داشت، و آفیشهای آن در حدود دویست نقطه از تهران و شهرستانهای نزدیک نصب میشد، و در تهران تقریباً تمام مراکز دانشگاهی که در حوزه روح و روان فعال بودند را تحت پوشش میگرفت. یا این که کسی بخواهد از فروید بگوید و از فعالیتهای انجمن ارتباط با جامعه جهانی روانکاوی که مجوز آن پس از یک سال پیگیری در مردادماه ۱۳۸۵ از سوی وزارت کشور صادر شد، و از سال ۱۳۸۷ با نام «انجمن فرویدی» ادامه یافت، و از جلسات فراوان هیأت مدیره و اعضا (که به بیش از یکصد جلسه میرسد) سخن نگوید؟ انجمنی که اتفاقاً از جمله اهداف اساسنامهایاش شناساندن روانکاوی به جامعه ایرانی و افزایش دانش عمومی افراد جامعه در مورد روانکاوی، و همچنین تلاش برای به رسمیت شناختن روانکاوی به عنوان موضوعی مستقل از علوم روانشناسی، روانپزشکی، مشاوره و رواندرمانی است. آیا حتی کلاسهایی که شاگردان ایشان از سال ۱۳۸۵ برای فوج علاقهمندان برگزار میکنند و هنوز نیز تحت عنوان «کلاسهای آشنایی با فروید و لکان» ادامه دارد حداقل برای کسانی که در حوزه روح و روان فعالند موضوعی پوشیده است؟
آیا قابل باور است که روانپزشکی که خود را در مورد اینکه «فروید چگونه به ایران آمد؟» صاحبنظر میداند از کلیه این فعالیتها بی خبر باشد؟ همان کسی که مصاحبهاش در همان صفحه نشان میدهد که کتاب «مکتب لکان ـ روانکاوی در قرن بیست و یکم» را با دقت تمام خوانده است! آیا نام کتاب را از آن جهت نمیآورد که منبع خود را فاش نکرده باشد؟! اگر چه بایستی گفت بی خبری یا خود را به بی خبری زدن یک موضوع است، و دادن اطلاعات اشتباه موضوعی دیگر. این چنین است که ایشان بازگشت دکتر محمد صنعتی را به ایران که در رشتههای روانپزشکی و روان درمانی از دانشگاه پزشکی لندن فارغ التحصیل شده «ورود اصلی مفاهیم و کاربردهای دیدگاههای روانکاوی در روانپزشکی و روانشناسی ایران» به شمار میآورد و تحصیلات ایشان را روانپزشکی و روانکاوی میداند![۲] آیا یک روانپزشک تفاوت روان درمانی و روانکاوی را نمیداند؟! تازه این همان دکتر صنعتی است که بارها و بارها از جمله در نشریه «مهرنامه» (سال اول، شماره ۳، خرداد ۸۹، مقاله «روانکاوی دکتر») اعلام کرده که «پاسخ من [در مورد موضعم نسبت به فروید] این بود که فرویدی نیستم. بسیاری از نظریههای او را هم نمیپذیرم». به عبارت دیگر میتوانید فرویدی نباشید و فروید را به ایران بیاورید! (نمیدانم کسی که مرجع این اطلاعات در یادداشت روزنامه اعتماد قرار گرفته مخاطبان خود را چگونه فرض کرده است؟! آیا این همان غلظت آشفتگی مفاهیمی نیست که در ابتدای این مقاله به آن اشاره شد؟) اما در همین جمله دکتر صنعتی نکتهای وجود دارد که بایستی همینجا به آن اشاره شود: آیا کسی که خود را منتقد فروید به حساب میآورد نبایستی تمام مجموعه آثار فروید را (که به ۲۴ جلد میرسد) دقیقاً مطالعه کرده باشد و مطابق استانداردهای بینالمللی (که در ادامه به آن اشاره خواهد شد) با جلسات متعدد هفتگی حداقل برای هشت تا ده سال روانکاوی را بر روی خود تجربه کرده باشد؟ از استاد دکتر کدیور آموختهایم که: «… سوژه مطالعهگر در روانکاوی کیست؟ اگر سوژه مطالعهگر در روانکاوی کار خطیر مطالعهی سوژهی مطالعهگر تمام علوم دیگر را به عهده دارد خود او چگونه سوژهای است؟ او چه آموزشی دیده و چگونه این آموزش را دیده که قادر به انجام چنین کاری شده است؟ حالا شاید به صرافت بیفتید که چرا میگویم نه هشت جلسه، نه هشت ماه و نه حتی هشت سال برای انجام این کار کافی نیست. قادر شدن به انجام چنین کاری نه تنها احتیاج به گذراندن دورههای آموزشی بسیار طولانی دارد بلکه مستلزم آن است که در خود فرد یک تحول اساسی ایجاد شده باشد، تحولی که از هیچ طریق دیگری ممکن نیست جز این که فرد خودش را ابژهی مورد مطالعه روانکاوی قرار دهد. یعنی به زبان ساده خود فرد روانکاوی شود»[۳]. انتقاد کردن ایرادی ندارد، اما شرایطی دارد. اگر استاد ادبیاتی که یک عمر دود چراغ خورده است، از جایگاهی درست، انتقاداتی را بر حافظ وارد کند خردهای بر او نتوان گرفت، اما در مورد آن که به صرف داشتن مدرک کارشناسی ادبیات، زبان به نقد حافظ میگشاید، چه میتوان گفت؟ آیا نبایستی گفت که باز صد رحمت به آنکه «بر سرشاخ است و بن میبرد»، نه آن که «بر خیال شاخ است و بن میبرد»؟!
به گمانم در این زمینه پاسخ بسیاری از پرسشها را در مقالهای که در دوازدهمین پنجشنبههای فرویدی ارائه شد یعنی مقاله «روانکاوی وحشی» فروید (۱۹۱۰) میتوان یافت. استاد دکتر کدیور در آن جلسه برایمان توضیح دادند که «روانکاوی وحشی به معنی روانکاوی بی حساب و کتاب، روانکاوی هردمبیل، روانکاوی خودرو، روانکاوی عامیانه و روانکاوی کوچه و بازار و امثال اینهاست و با وجودی که قریب صد سال از نگارش این مقاله میگذرد هنوز هم کاملاً تازه و روزآمد است»[۴]. اشتباه پزشکی جوان که آموزش کافی در روانکاوی ندیده و از قول فروید! توصیههایی را به زنی چهل و چند ساله از مراجعینش میکند، و با ارتکاب یک پاراپراکسی خود روانکاوی را از چرخه حذف میکند، فروید را بر آن میدارد که این مقاله را بنویسد. «اشتباه این پزشک جوان همان اشتباهی است که همه روانکاوان خودرو مرتکب میشوند، یعنی که تصور میکنند که نوروز ناشی از یک جهل است، یک بی خبری است، و این که با آگاهی دادن به بیماران نوروز درمان میشود. نوروز یک ندانستن نیست، یک «نمیخواهم بدانم» است»[۵]. و اینجاست که بایستی پرسید که نادیده انگاشتن تمام فعالیتهای بیست ساله استاد، از جنس نمیدانم است، یا از جنس نمیخواهم بدانم؟!
فروید در همان مقاله اعلام میکند که در بهار همین سال یعنی ۱۹۱۰ «یک انجمن بینالمللی روانکاوی تأسیس کردیم که اعضای آن تبعیت خود را با انتشار اسامیشان اعلام کردند تا بدان وسیله قادر باشند که مسؤولیت آنچه را که توسط آنهایی انجام میشود که به ما تعلق ندارند و همچنان اقدام و رویهی پزشکی خود را روانکاوی مینامند نپذیرند. زیرا همانطور که مسلم است آنالیستهای «وحشی» از این دست به مقصود و غایت روانکاوی بیشتر لطمه وارد میآورند تا به شخص بیماران»[۶]. اکنون نیز دو سازمان بین المللی یعنی AMP (جامعه جهانی روانکاوی) که توسط آقای ژک آلن میلر[۷] تأسیس شده و IPA (انجمن بین المللی روانکاوی) همان کاری که در سال ۱۹۱۰ توسط خود فروید آغاز شده بود را ادامه میدهند و با انتشار اسامی روانکاوان مورد تأیید خود حساب این روانکاوان را از روانکاوان «وحشی» جدا میکنند. و بهتر است برای روشن شدن اذهان روی این نکته تأکید شود که برای این که با معیارهای بینالمللی کسی به عنوان روانکاو شناخته شود حداقل مدتی که شخصاً بایستی با جلسات متعدد هفتگی تحت روانکاوی قرار گرفته باشد هیچ گاه کمتر از هشت تا ده سال نیست. در ضمن ضروری است که در اینجا گفته شود که نه تنها از ایران تنها خانم دکتر میترا کدیور هستند که عضویت یکی از دو سازمان مذکور یعنی AMP را دارند. بلکه در قاره آسیا، در فاصله دریای سیاه تا دریای چین نیز تنها کسی که عضو AMP است ایشان است. در ضمن عضویت ایشان در AMP یک عضویت ساده و معمولی نیست و ایشان در بین ۱۶۰۰ روانکاوی که توسط AMP به رسمیت شناخته می شوند، از برجستهترین اعضا به شمار میآیند که مورد توجه خاص شخص آقای ژک آلن میلر قرار دارند. تنها برای این که یک نمونه کوچک ذکر شود تذکر این نکته بجاست که در کنگره Pipol 6 فدراسیون اروپایی روانکاوی که در ششم و هفتم جولای ۲۰۱۳ در بروکسل برگزار شد یک بخش از کل سخنرانیها در احترام و بزرگداشت دکتر میترا کدیور چنین عنوانی داشت: «میترا». آقای ژک آلن میلر در سخنرانیهای خود بارها به تجربیات گرانقدر دکتر کدیور در ایران اشاره کردهاند و حتی در سال ۲۰۰۹ در بیانیه تأسیس دانشگاه مردمی ژک لکان در پاریس اساس و مبنای کارشان را تجربیات دکتر کدیور در ایران اعلام کردهاند.
این چند کلمه را نوشتم تا کسی که منبع اطلاعات در مقاله «فروید چگونه به ایران آمد؟» قرار گرفته، و همین طور تمام کسان دیگری که میخواهند پاسخ این پرسش را دریافت کنند، پاسخ خود را بگیرند. تنها میتوانم آرزو کنم که آنان از دسته «نمیخواهم بدانم» نباشند. آنانی که سعی در اشاعه این فکر دارند دارند که «ما در علم روانکاوی و روانشناسی عقب مانده هستیم»[۸] تا از آب گل آلود ماهی بگیرند.
دکتر فرزام پروا ـ روانپزشک
نایب رییس انجمن فرویدی
[۱] عنوان یادداشتی در صفحه اندیشه روزنامه اعتماد، شماره ۲۷۹۶، مورخ ۹۲/۷/۱۵
[۲] یادداشت «فروید چگونه به ایران آمد؟»، صفحه اندیشه روزنامه اعتماد، شماره ۲۷۹۶، مورخ ۹۲/۷/۱۵
[۳] از کتاب «مکتب لکان ـ روانکاوی در قرن بیست و یکم»
[۴] نشریه شهر هشتم، شماره ۶، تیر و مرداد ۸۵
[۵] همانجا.
[۶] همانجا.
[۷] آقای ژک آلن میلر شارح بزرگ آثار ژک لکان و تنها کسی هستند که در بین شاگردان لکان اجازه نشر و ویراستاری آثار ایشان را دارند.
[۸] از همان مقاله «روانکاوی دکتر» در نشریه مهرنامه (سال اول، شماره ۳، خرداد ۸۹)
اتمام حجت با روزنامه اعتماد
From: freudian association <freudianassociation@gmail.com>
To: elyashazrati@yahoo.com
Date: 2014-04-30 15:27 GMT+04:30
Subject: خدمت جناب آقای حضرتی مدیر مسؤول محترم روزنامه اعتماد
جناب آقای حضرتی
مدیر مسؤول محترم روزنامه وزین اعتماد
با سلام و عرض ادب
احتراماً از این که اجباراً مصدع اوقات گرانبهای جنابعالی شدهایم، عمیقاً پوزش میطلبیم.
از آنجایی که در مکالمه تلفنی که با جناب آقای طهماسبی داشتهام ایشان در مورد مقاله اینجانب در پاسخ مطلبی که در تاریخ ۹۲/۷/۱۵ با عنوان «چگونه فروید به ایران آمد»، که در آن روزنامه چاپ شده بود، اظهار داشتند که «یک نزاع شخصی است» و «عاشقانه است» (!) لازم دیدیم که برای مسؤولان آن روزنامه مطالبی را روشن کنیم.
از بدو ظهور روانکاوی و حتی در زمان حیات خود فروید همیشه بودهاند کسانی که میخواستهاند از پرستیژ این علم استفاده کنند بدون این که تن به مراحل آموزشی طاقت فرسای آن دهند. فروید به آنها لقب روانکاوان وحشی (یا خود رو) داده است و تنها راه برخورد با آنان را مبارزه تئوریک دانسته است. این مبارزه در طول بیست سال گذشته با شدت تمام در ایران جریان داشته و در مراحلی هم از یک مبارزه صرفاً تئوریک بسیار فراتر رفته است. (ایمیلهای بعدی ما).
از آنجایی که آن روزنامه محترم بی خبرانه و غیر عامدانه جانب روانکاوی وحشی را گرفته و بلندگوی تبلیغاتی آن شده چه بخواهد و چه نخواهد اکنون وارد این مبارزه شده است.
حال برای جنابعالی به عنوان مدیر مسؤول آن روزنامه محترم دو انتخاب وجود دارد: یا این که با چاپ مقاله اینجانب، از موضع جانبدارانه از یک جناح این «نزاع»، خارج شوید و یا این که در موضع اتخاذ شده پافشاری نمایید. صلاح مملکت خویش خسروان دانند.
اضافه میکنم که انجمن فرویدی هیچ شکی در مورد حسن نیت مسؤولان آن روزنامه نداشته و اجازه میخواهم که ایمیلهای بعدی خود را کماکان به حضورتان ارسال نماییم. با این امید که مطالعه آنها تصمیم گیری را برای حضرتعالی آسانتر کند. علی الاصول مدت زمان یک هفته میبایست برای این تصمیم گیری کافی باشد. پس از آن تاریخ ما اقدامات متقابل خود را آغاز خواهیم کرد. آخر ما هم صراحت لهجه خود را داریم!
لطفاً به ضمائم این نامه نیز عنایت بفرمایید.
با تشکر و احترام
دکتر فرزام پروا ـ روانپزشک
نایب رییس انجمن فرویدی (شماره ثبت ۲۳۲۲۲)
پیوند کوتاه به این مطلب: