مردم:
خواستم به مناسبت سالگرد قهرمانی اعضای انجمن فرویدی این روز را خدمت همه اعضای انجمن بخصوص خانم دکتر کدیور تبریک و شادباش بگویم. به خانواده اعضای انجمن هم تبریک می گویم.
به زهرا عزیز محمدی و همکاران- جناب کامران منش و بازرسان معاونت درمان دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی- کلیه نیروهای خدماتی و کارمندی دادسرای جرایم پزشکی و مهمتر از همه جناب دادستان ذبیح زاده و البته وزیر مستعفی بهداشت تسلیت عرض می کنم. هر چه کردید نشد! خداییش هم خیلی سعی کردید. آه راستی به جناب صنعتی و همکارانش در مافیای روان هم تسلیت می گویم؛ این یکی را با سوز دل. ولی دنیا همین است دیگر! گاهی اینطوری می شود بخصوص اگر طرف حسابتان تنها نهاد رسمی روانکاوی نه فقط در ایران که در کل خاورمیانه باشد!!!
شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۸
مرجان م:
۳ سال پیش در چنین روزی سرکار خانم عزیزمحمدی و همکارانش آقای صفایی و آقای رفیعی برای مقامات دادسرای جرایم پزشکی و البته مقامات معاونت درمان دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی سنگ تمام گذاشتند: اعضای انجمن فرویدی را از داخل دفتر انجمن بازداشت کردند و به کلانتری ۱۰۳ گاندی بردند و از آنجا هم به دادسرای جرایم پزشکی. در دادسرا هم که از خدماتی تا راننده تاکسی جلوی در دادسرا و کارمندان زن و مرد شعب منتخب و خانم معاون دادسرا از خجالت همه ما در آمدند و با مشت و لگد و فحش و …. از دستورات جناب دادستان ذبیح زاده کمال فرمانبری را به عمل آوردند. دادستان ذبیح زاده هم درست عین جناب بازپرس حسینی از تماشای کتک خوردن و فحش شنیدن ما کاملا راضی و خشنود بودند!!! ما را فرستادند بازداشتگاه یا زندان. آنهایی از ما که به زندان رفتند ۴ تا ۵ شب در زندان قرچک ورامین ماندند. دادستان ذبیح زاده هر کاری توانست کرد واقعا هر کاری. حتی تهدید خانواده ها. ولی خب خانواده اعضای انجمن فرویدی هم خانواده اعضای انجمن فرویدی هستند دیگر. حالا بعد از ۳ سال نگاه می کنم و می بینم ما پیروزیم. زندان هم رفتیم جناب ذبیح زاده، کتک هم خوردیم، فحش هم شنیدیم، تهدید هم شدیم ولی دیدی که برای حراستی های وزارت بهداشت چه حکمی می گرفتیم. دیدی که از دادگاه انقلاب چه حکمی گرفتیم. دیدی که از دادسرای نظام پزشکی چه حکمی گرفتیم. یعنی خداییش احساس غبن و شکست نمی کنی؟ هر چه داشتی رو کردی و نتیجه این شد. ولی ما هنوز با شما و مافیای روان کار داریم: «و ورای تمام اینها هنوز مانده که آرامش این دنیا را باز هم به روش دیگری که به زودی خواهید شنید به هم بزنیم.» (فروید، «تثبیت در تروماها- ناخودآگاه»، ۱۹۱۷-۱۹۱۶)
دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۸
سوده ر.:
آرتونیان، گماشتۀ این بار صنعتی برای جلوگیری از نفوذ سربازان انجمن فرویدی بود.
بعد از ساعت نهار، زمانی که لابی نسبتا خلوت شده بود و آن چاکر آستان، در لابی قدم رو می کرد، خانم دکتر بلند پرسیدند “حامد داننده را کی کشت؟”…
همه ساکت شدند! هر کس دیگری جای آرتونیان بود حتما قالب تهی می کرد. یا ذوب با تبخیر می شد. ولی او دوام آورد و از جلوی ما رد شد و رفت…
کمی بعد که داشتیم از لابی کنگره خارج می شدیم، خانم دکتر با نگاهی که کوه را سوراخ می کرد به آرتونیان که خودش را به آن راه زده بود و مثلا حواسش به ما نبود و داشت حرف می زد، نگاه کردند. به سمت او رفتند. اطرافیان او ساکت شده بودند. من داشتم جان میدادم. نفس نمی توانستم بکشم که الان کدامین حقیقت کتمان شده توسط اینان بر زبان میترای ایران جاری خواهد شد… خانم دکتر به او گفتند (نقل به مضمون) “حامد داننده را کی کشت؟!… من تا تو را به زندان نیندازم آرام نمی گیرم.” و رفتند…
بعد از رفتن خانم دکتر او خودش را جمع و جور کرد و به اطرافیانش گفت “حامد داننده کیه؟”
…
واقعا که صنعتی یکی از “بلد” هایش را برای چاکری “تاویستوکی ها”* آورد.
سوده ر.:
این سوال را اما انوری هم مجبور شد تکرار کند.
فقط برای اینکه بتواند آن صدایی را که سوالی را بر پیکره آن کنگره تازیانه می زد تحمل کند،
که بتواند از حال نرود و از خط مقدم رد شود و خودش را تا در کنگره بکشاند،
که بتواند خودش را به فرمانده بیباک و پاک باخته دشمن –دکتر میترا کدیور- برساند و پای او را زیر لگد خود له کند، و بگریزد.
“حامد داننده را کی کشت؟”
ما پرسیدیم و انوری در هر حرکتش جواب داد.
دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۸
سوده ر.:
روز دوم پشت در لابی به اصطلاح کنگره صنعتی ایستاده بودیم.
یکی از سوالاتی که پرسیدیم این بود: “حامد داننده رو کی کشت؟”
این سوال را، در آن زمان ۳ بار تکرار کردیم. ساکت شدیم. ولی سوال تکرار می شد… در سر همه برگزارکنندگانی که آنجا بودند و “هر کاری” می کردند که از شر ما خلاص شوند،
در سر همه شرکت کنندگانی که می خواستند ما نباشیم تا بتوانند با خیال راحت دروغ صنعتی را به خورد خود دهند و مست “کنگره بازی” باشند،
بر لب همه کسانی که دور خانم دکتر می ایستادند، سوال می کردند، می شنیدند و دیگر نمی خواستند بروند*،
بر لب همه آنهایی که به ملاقات بیمارانشان در بیمارستان آمده بودند ولی جانشان با صحبتهای خانم دکتر تازه می شد،
و در سر ما و لب ما که آنرا تکرار کرده بودیم، بلند.
*****
انگار هنوز آنجا هستم. روی پلکان. هوا لطیف و باغی روبرویمان. و اینجا روح خسته مردیست که بالاخره می خندد… حامد داننده
* آدم ها نزد دکتر کدیور می آمدند و با ایشان صحبت می کردند و دیگر مگر می شد که جدایشان کرد؟ https://freudianassociation.org/?p=49042
دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۸
م. ن:
چه خبره؟؟!!!
در به اصطلاح یک مدرسه مشارکتی جمهوری اسلامی، بهایی دوآتشه عضو شبکه جهانی بهاییت، کلاس «زبان زندگی» برگزار می کند و کتاب صهیونیستی «زبان بدون خشونت» روزنبرگ را تدریس می کند(۱) آنوقت فواد صابران دروغگوی پست کم حافظه(۲) می گوید «مایل نبودم تعلق خود را به دین بهایی پنهان کنم. به این ترتیب فهمیدم که در ایران جایی ندارم و تصمیم گرفتم در خارج بمانم.»!!!!!!! آن هم در سالهایی که نخست وزیر مملکت و «حتی تولیت آستان قدس رضوی(!!!) نیز در دستان حامیان بهائیت “سازمان یافته” بوده است!
تأکید می شود که “بهائیت سازمان یافته” جدا از “بهائی بودن” است، که این دومی به هیچوجه موضوع بحث سایت انجمن فرویدی نیست و نخواهد بود. انتخاب باور دینی یکی از انتخاب های بنیادین سوژه انسانی است.»(۳)
خانم دکتر رسولیان در افتتاحیه سیرک جناب صنعتی از این صحبت می کند که از مرگ زندگی زاییده می شود. خیلی برای من جالب بود که درست پشت درهای بسته این کنگره کذایی که عنوان خشونت و مرگ را یدک می کشید دکتر صنعتی و خانم دکتر آرتونیان که ایشان هم احتمالا ایضا مثل استادشان از خشونت نفرت دارند، از نوچه هاشان خواسته بودند جلوی ورود اعضای انجمن را بگیرند. فکر نمی کنم به هیج شکلی دیگری می شد نشان داد که آن زندگی ای که خانم دکتر رسولیان ازش حرف می زدند که از مرگ زاییده می شود، چه جور زندگی ای است و به چه قیمتی زاییده می شود. دکتر سیامند انوری هم که دیگر باید گفت خدا برکت بدهد. و نکته جالب دیگر اینکه دکتر صنعتی خیلی هم روشنفکر تشریف دارند و مدام هم در مورد جریان روشنفکری صحبت می کنند. روشنفکری مافیای روان هم تعریف خودش را دارد! دختر دکتر شریعتی و روزنامه اعتماد و روزنامه ایران و دایرت المعارف بزرگ اسلامی و فرویدی که با صنعتی به ایران آمد هم احتمالا از همان جنس اند! از جنس کتک، فحش، تهدید، برخورد فیزیکی و همه آن چیزهایی که دکتر صنعتی می گفت ازشان متنفر است! خوبه متنفری پدرجان وگرنه احتمالا ما را همانجا اعدام می کردی! بعد هم لابد در مورد «خودکشی»! اعضای انجمن فرویدی «اخلاق و تاریخ» می نوشتی!!!
پنجشنبه ۰۲ خرداد ۱۳۹۸
مردم:
سایت انجمن فرویدی بعد از چندین روز مشکل، بالاخره باز شد. به جمله بالای سایت فکر می کنم:
word is mightier than sword . اول در سیرک محمد صنعتی خودمان را زدند، بعد که کاری از پیش نبردند سایتمان را هم «زدند». فروید در پیشگفتار سخنرانی های آشنایی با روانکاوی می گوید: «واژهها ذاتاً سحرآمیزند و تا امروز عمده نیروی سحرآمیز باستانیشان را حفظ کردهاند.» * واقعا در مقابل واژه هایی که «جان» دارند چکار می شود کرد؟ وقتی در روزهای دوم و سوم پلاکاردهایمان را به دست گرفته بودیم مردم از کنارمان که رد می شدند، آنها را می خواندند. گاهی می ایستادند تا سوال کنند. می پرسیدند و می شنیدند – همان چیزهایی را که ما را زدند تا بقیه نشنوند. یک چیز هست که این مافیایی ها نمی فهمند و آن اینکه همه ناخودآگاه دارند و همانطور که خانم دکتر همیشه می گویند «یک راه مستقیم از ناخودآگاه به ناخودآگاه وجود دارد.»
* https://freudianassociation.org/?p=2815
یکشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۸
سحر ر.:
“سامانه موشکی پاتریوت، برای نخستینبار در سال۱۹۹۱ برای دفاع از عربستانسعودی و اسرائیل در جنگ خلیجفارس بهکار گرفته شد.[۱]
طراحی این سیستم از سال ۱۹۶۹ و تولید آن از سال ۱۹۷۶ شروع شده و در سال ۱۹۸۱ وارد خدمت رسمی در ارتش آمریکا شد و جایگزین سیستم موشکی هاوک به عنوان سامانه دفاع هوایی تاکتیکی اصلی نیروی زمینی ایالات متحده شد.”*
” در دفاع از عربستان و اسرائیل” اونم ۳۸ سال پیش!!!!
ایرانی که درگیر انقلاب بوده!! و حالا دوباره پاتریوت هاش رو آورده تو خلیج فارس! **
چرا فکر نکنیم ۸ سال جنگ تحمیلی برای فروش و اسلحه های آمریکایی بوده؟! یا شایدم اصلا این اسلحه برای ویرانی ایران ساخته شده!
* https://fa.m.wikipedia.org/wiki/امآیام-۱۰۴پاتریوت
** عراقچی: اگر نیازی به تماس باشد، آمریکاییها شماره ما را دارند https://freudianassociation.org/عراقچی-اگر-نیازی-به-تماس-باشد،-آمریکای/
پنجشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۸
یک ایرانی:
«استانداری که زمان سیل گلستان در سفر خارجی بود، مشاور شهردار تهران شد»
تیتر مشاور شدن استاندار سابق گلستان که باید به مقامات قضایی پاسخ دهد ولی در ناز و نعمت و نوازش پست حساس تری را تصدی نموده است را که می خوانم ، جمله نماینده مردم نیشابور و فیروزه در مجلس به ذهنم خطور می کند:
نماینده مردم نیشابور و فیروزه در مجلس گفت: “ایران جنگ زده نیست، طاعون زده نیست، سیل زده نیست، ورشکسته نیست، اختلاف زده نیست؛ بلکه خیانت زده است.(۱)
(۱) ایران خیانت زده ما
* https://freudianassociation.org/?p=41918
باید به حال این ایران وبا زده و طائون زده خون گریست!
ایرانی که دست توران افتاده ، اسیر و بی دفاع در دست ضحاکیان !!
هر کسی خطاکارتره کلاهش رو بالاتر می گذاره !!
هر کس بیشتر به این مردم و ملت ظلم می کند پست بالاتر و بهتر میگیرد !!
مثال روشنش همان آقای بازپرس حسینی که بعد از دستور ضرب و شتم اعضای انجمن فرویدی ترفیع گرفت !!
خدایا چگونه می توانند در یک حکومت جمهوری و اسلامی وگستره عظیم فرهنگی و تمدنی به نام ایران اینگونه اسب مراد را سوار شوند و کسی جلودارشان نباشد؟!!!
“به گزارش رسانههای داخلی ایران، پیروز حناچی، شهردار تهران در حکم خود آورده است که نظر به «سوابق و تجارب و تخصص» مناف هاشمی، او را به عنوان مشاور خود در امور توسعه منابع مالی پایدار منصوب میکند.”
بله ظاهرا این «سوابق و تجارب و تخصص» از نوع تخلف و قانون شکنی است که سریع هم جواب می دهد!!
از آقای حناچی دیگر این انتظار نمی رفت!!
خدایا در کشور معصوم و مظلوممان چه خبر است؟!
خدایا خودت کشور عزیز ما را از دست این اهریمنان نجات بده و حفاظتش کن !
پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۸
ا. روشن:
روز ۲۹ فروردین که به ما اجازه ورود به سالن را ندادند و وقتی که پلاکاردهایمان را پاره کردند، ما هم جملات روی پلاکاردمان را فریاد زدیم: “آقای دکتر(!!) صنعتی! دانشکده روانپزشکان دانشگاه انگلستان کجاست؟؟!!” پس از اینکه بالاخره بعد از گذشت کلی وقت به شرکت کنندگان اجازه استراحت دادند، یکی از “شرکت کنندگان” آمد سمت ما و گفت “اینقدر صدایتان بلند و مزاحم بود که ما نتوانستیم از بحث استفاده کنیم.” !!!!!! یعنی طرف میخواسته از صحبت های صنعتی و همایونپور “استفاده” کنه؟ چقدر خوب در و تخته با هم جور شده اند! آیا این یکی از مصادیق “باز کردن عمدی دیوها از بند” نیست؟
پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۸
س.ح:
بعد از ظهر روز سوم سیرک (به اصطلاح کنگره کذایی)، سروان میرزایی کنار من که همچنان پلاکارد به دست ایستاده بودم آمد و گفت «خسته نشدید؟ واقعا عجب انرژی دارید! حالا چه فایده ای دارد؟ چی شد؟» پلاکارد را روبروی او برگرداندم و گفتم «فایده؟ بله فایده! امشب آسوده می خوابم، وجدانم راحت است که به تکلیف اخلاقی امروزم عمل کردم و همه کسانی که امروز از اینجا رد شدند و شما هم، ما را دیدید، این سوالات را دیدید، شما هم آسوده می خوابید؟»
پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۸
منصوره ا.:
جلالی ندوشن را روز سوم دیدم که وارد سالن سیرک صنعتی می شد و وقتی مردم را دید که دور دکتر کدیور حبقه زده اند ایستاد و به صحبت های خانم دکتر گوش می داد.
دیگر نه جزو کمیته اجرایی بود و نه عصبانی و تهدید گر، با قامتی خمیده بعد از چند دقیقه گوش دادن راهش را کشید و رفت.
صنعتی تلفات زیاد داشته است!
آرتونیان ولی در تمام مدت با بدود بدو و نظارت بر کار ضرب و شتم اعضای زیر دستش، داشت برای پدرخوانده اش خوش خدمتی می کرد. وجه برجسته این آدم برای من، چهره mask face و فاقد هرگونه حالتی بود، انگار خیلی خونسرد است!!
«روسای روزبه هرشب باید دعا کنند که موضوع پرونده ح داننده و امثالهم رو نشود و هرچه سوال کردم جوابی نشنیدم.»*
منصوره ا.:
روز اول سیرک بعد از ضرب و شتم ما توسط نیروهای صنعتی – آرتونیان – انوری، وقتی ما به پلیس ۱۱۰ زنگ زدیم و آمدند، آرتونیان با پلیس صحبت می کرد و می گفت « ما می خواهیم به روش مسالمت آمیز مساله تمام شود»!!
مسالمت آمیز! بعد از ممانعت از حق، بعد از ضرب و شتم!!
به نظرم منظورش این بود که؛ ما می خواهیم اینها از اینجا بروند و حق هیچ اعتراضی هم ندارند به همین دلیل کتک شان زدیم، چون ممکن است پدرخوانده ام دوباره یه وری شود!!
لابد حامد داننده هم از طریق مسالمت آمیز! حرف گوش نکرده بود که سر به نیست شد!
آرتونیان در حضور قاضی هم همین ها را بگو!
مردم:
خواستم به مناسبت سالگرد قهرمانی اعضای انجمن فرویدی این روز را خدمت همه اعضای انجمن بخصوص خانم دکتر کدیور تبریک و شادباش بگویم. به خانواده اعضای انجمن هم تبریک می گویم.
به زهرا عزیز محمدی و همکاران- جناب کامران منش و بازرسان معاونت درمان دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی- کلیه نیروهای خدماتی و کارمندی دادسرای جرایم پزشکی و مهمتر از همه جناب دادستان ذبیح زاده و البته وزیر مستعفی بهداشت تسلیت عرض می کنم. هر چه کردید نشد! خداییش هم خیلی سعی کردید. آه راستی به جناب صنعتی و همکارانش در مافیای روان هم تسلیت می گویم؛ این یکی را با سوز دل. ولی دنیا همین است دیگر! گاهی اینطوری می شود بخصوص اگر طرف حسابتان تنها نهاد رسمی روانکاوی نه فقط در ایران که در کل خاورمیانه باشد!!!
مرجان م:
۳ سال پیش در چنین روزی سرکار خانم عزیزمحمدی و همکارانش آقای صفایی و آقای رفیعی برای مقامات دادسرای جرایم پزشکی و البته مقامات معاونت درمان دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی سنگ تمام گذاشتند: اعضای انجمن فرویدی را از داخل دفتر انجمن بازداشت کردند و به کلانتری ۱۰۳ گاندی بردند و از آنجا هم به دادسرای جرایم پزشکی. در دادسرا هم که از خدماتی تا راننده تاکسی جلوی در دادسرا و کارمندان زن و مرد شعب منتخب و خانم معاون دادسرا از خجالت همه ما در آمدند و با مشت و لگد و فحش و …. از دستورات جناب دادستان ذبیح زاده کمال فرمانبری را به عمل آوردند. دادستان ذبیح زاده هم درست عین جناب بازپرس حسینی از تماشای کتک خوردن و فحش شنیدن ما کاملا راضی و خشنود بودند!!! ما را فرستادند بازداشتگاه یا زندان. آنهایی از ما که به زندان رفتند ۴ تا ۵ شب در زندان قرچک ورامین ماندند. دادستان ذبیح زاده هر کاری توانست کرد واقعا هر کاری. حتی تهدید خانواده ها. ولی خب خانواده اعضای انجمن فرویدی هم خانواده اعضای انجمن فرویدی هستند دیگر. حالا بعد از ۳ سال نگاه می کنم و می بینم ما پیروزیم. زندان هم رفتیم جناب ذبیح زاده، کتک هم خوردیم، فحش هم شنیدیم، تهدید هم شدیم ولی دیدی که برای حراستی های وزارت بهداشت چه حکمی می گرفتیم. دیدی که از دادگاه انقلاب چه حکمی گرفتیم. دیدی که از دادسرای نظام پزشکی چه حکمی گرفتیم. یعنی خداییش احساس غبن و شکست نمی کنی؟ هر چه داشتی رو کردی و نتیجه این شد. ولی ما هنوز با شما و مافیای روان کار داریم: «و ورای تمام اینها هنوز مانده که آرامش این دنیا را باز هم به روش دیگری که به زودی خواهید شنید به هم بزنیم.» (فروید، «تثبیت در تروماها- ناخودآگاه»، ۱۹۱۷-۱۹۱۶)
سوده ر.:
آرتونیان، گماشتۀ این بار صنعتی برای جلوگیری از نفوذ سربازان انجمن فرویدی بود.
بعد از ساعت نهار، زمانی که لابی نسبتا خلوت شده بود و آن چاکر آستان، در لابی قدم رو می کرد، خانم دکتر بلند پرسیدند “حامد داننده را کی کشت؟”…
همه ساکت شدند! هر کس دیگری جای آرتونیان بود حتما قالب تهی می کرد. یا ذوب با تبخیر می شد. ولی او دوام آورد و از جلوی ما رد شد و رفت…
کمی بعد که داشتیم از لابی کنگره خارج می شدیم، خانم دکتر با نگاهی که کوه را سوراخ می کرد به آرتونیان که خودش را به آن راه زده بود و مثلا حواسش به ما نبود و داشت حرف می زد، نگاه کردند. به سمت او رفتند. اطرافیان او ساکت شده بودند. من داشتم جان میدادم. نفس نمی توانستم بکشم که الان کدامین حقیقت کتمان شده توسط اینان بر زبان میترای ایران جاری خواهد شد… خانم دکتر به او گفتند (نقل به مضمون) “حامد داننده را کی کشت؟!… من تا تو را به زندان نیندازم آرام نمی گیرم.” و رفتند…
بعد از رفتن خانم دکتر او خودش را جمع و جور کرد و به اطرافیانش گفت “حامد داننده کیه؟”
…
واقعا که صنعتی یکی از “بلد” هایش را برای چاکری “تاویستوکی ها”* آورد.
* https://freudianassociation.org/?s=%D8%AA%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%88%DA%A9&btnSubmit=
سوده ر.:
این سوال را اما انوری هم مجبور شد تکرار کند.
فقط برای اینکه بتواند آن صدایی را که سوالی را بر پیکره آن کنگره تازیانه می زد تحمل کند،
که بتواند از حال نرود و از خط مقدم رد شود و خودش را تا در کنگره بکشاند،
که بتواند خودش را به فرمانده بیباک و پاک باخته دشمن –دکتر میترا کدیور- برساند و پای او را زیر لگد خود له کند، و بگریزد.
“حامد داننده را کی کشت؟”
ما پرسیدیم و انوری در هر حرکتش جواب داد.
سوده ر.:
روز دوم پشت در لابی به اصطلاح کنگره صنعتی ایستاده بودیم.
یکی از سوالاتی که پرسیدیم این بود: “حامد داننده رو کی کشت؟”
این سوال را، در آن زمان ۳ بار تکرار کردیم. ساکت شدیم. ولی سوال تکرار می شد… در سر همه برگزارکنندگانی که آنجا بودند و “هر کاری” می کردند که از شر ما خلاص شوند،
در سر همه شرکت کنندگانی که می خواستند ما نباشیم تا بتوانند با خیال راحت دروغ صنعتی را به خورد خود دهند و مست “کنگره بازی” باشند،
بر لب همه کسانی که دور خانم دکتر می ایستادند، سوال می کردند، می شنیدند و دیگر نمی خواستند بروند*،
بر لب همه آنهایی که به ملاقات بیمارانشان در بیمارستان آمده بودند ولی جانشان با صحبتهای خانم دکتر تازه می شد،
و در سر ما و لب ما که آنرا تکرار کرده بودیم، بلند.
*****
انگار هنوز آنجا هستم. روی پلکان. هوا لطیف و باغی روبرویمان. و اینجا روح خسته مردیست که بالاخره می خندد… حامد داننده
* آدم ها نزد دکتر کدیور می آمدند و با ایشان صحبت می کردند و دیگر مگر می شد که جدایشان کرد؟
https://freudianassociation.org/?p=49042
م. ن:
چه خبره؟؟!!!
در به اصطلاح یک مدرسه مشارکتی جمهوری اسلامی، بهایی دوآتشه عضو شبکه جهانی بهاییت، کلاس «زبان زندگی» برگزار می کند و کتاب صهیونیستی «زبان بدون خشونت» روزنبرگ را تدریس می کند(۱) آنوقت فواد صابران دروغگوی پست کم حافظه(۲) می گوید «مایل نبودم تعلق خود را به دین بهایی پنهان کنم. به این ترتیب فهمیدم که در ایران جایی ندارم و تصمیم گرفتم در خارج بمانم.»!!!!!!! آن هم در سالهایی که نخست وزیر مملکت و «حتی تولیت آستان قدس رضوی(!!!) نیز در دستان حامیان بهائیت “سازمان یافته” بوده است!
تأکید می شود که “بهائیت سازمان یافته” جدا از “بهائی بودن” است، که این دومی به هیچوجه موضوع بحث سایت انجمن فرویدی نیست و نخواهد بود. انتخاب باور دینی یکی از انتخاب های بنیادین سوژه انسانی است.»(۳)
۱- https://www.aparat.com/v/XNfTB/%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86_%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%AE%D8%B4_%D8%A7%D9%88%D9%84-%D9%85%D9%82%D8%AF%D9%85%D9%87-%D9%85%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D9%84_%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A8%D8%B1%DA%AF-%DA%A9%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%86_%D8%B1%D8%AD%DB%8C%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86
۲- https://freudianassociation.org/?p=45583
۳- همان.
م. ع:
خانم دکتر رسولیان در افتتاحیه سیرک جناب صنعتی از این صحبت می کند که از مرگ زندگی زاییده می شود. خیلی برای من جالب بود که درست پشت درهای بسته این کنگره کذایی که عنوان خشونت و مرگ را یدک می کشید دکتر صنعتی و خانم دکتر آرتونیان که ایشان هم احتمالا ایضا مثل استادشان از خشونت نفرت دارند، از نوچه هاشان خواسته بودند جلوی ورود اعضای انجمن را بگیرند. فکر نمی کنم به هیج شکلی دیگری می شد نشان داد که آن زندگی ای که خانم دکتر رسولیان ازش حرف می زدند که از مرگ زاییده می شود، چه جور زندگی ای است و به چه قیمتی زاییده می شود. دکتر سیامند انوری هم که دیگر باید گفت خدا برکت بدهد. و نکته جالب دیگر اینکه دکتر صنعتی خیلی هم روشنفکر تشریف دارند و مدام هم در مورد جریان روشنفکری صحبت می کنند. روشنفکری مافیای روان هم تعریف خودش را دارد! دختر دکتر شریعتی و روزنامه اعتماد و روزنامه ایران و دایرت المعارف بزرگ اسلامی و فرویدی که با صنعتی به ایران آمد هم احتمالا از همان جنس اند! از جنس کتک، فحش، تهدید، برخورد فیزیکی و همه آن چیزهایی که دکتر صنعتی می گفت ازشان متنفر است! خوبه متنفری پدرجان وگرنه احتمالا ما را همانجا اعدام می کردی! بعد هم لابد در مورد «خودکشی»! اعضای انجمن فرویدی «اخلاق و تاریخ» می نوشتی!!!
مردم:
سایت انجمن فرویدی بعد از چندین روز مشکل، بالاخره باز شد. به جمله بالای سایت فکر می کنم:
word is mightier than sword . اول در سیرک محمد صنعتی خودمان را زدند، بعد که کاری از پیش نبردند سایتمان را هم «زدند». فروید در پیشگفتار سخنرانی های آشنایی با روانکاوی می گوید: «واژهها ذاتاً سحرآمیزند و تا امروز عمده نیروی سحرآمیز باستانیشان را حفظ کردهاند.» * واقعا در مقابل واژه هایی که «جان» دارند چکار می شود کرد؟ وقتی در روزهای دوم و سوم پلاکاردهایمان را به دست گرفته بودیم مردم از کنارمان که رد می شدند، آنها را می خواندند. گاهی می ایستادند تا سوال کنند. می پرسیدند و می شنیدند – همان چیزهایی را که ما را زدند تا بقیه نشنوند. یک چیز هست که این مافیایی ها نمی فهمند و آن اینکه همه ناخودآگاه دارند و همانطور که خانم دکتر همیشه می گویند «یک راه مستقیم از ناخودآگاه به ناخودآگاه وجود دارد.»
*
https://freudianassociation.org/?p=2815
سحر ر.:
“سامانه موشکی پاتریوت، برای نخستینبار در سال۱۹۹۱ برای دفاع از عربستانسعودی و اسرائیل در جنگ خلیجفارس بهکار گرفته شد.[۱]
طراحی این سیستم از سال ۱۹۶۹ و تولید آن از سال ۱۹۷۶ شروع شده و در سال ۱۹۸۱ وارد خدمت رسمی در ارتش آمریکا شد و جایگزین سیستم موشکی هاوک به عنوان سامانه دفاع هوایی تاکتیکی اصلی نیروی زمینی ایالات متحده شد.”*
” در دفاع از عربستان و اسرائیل” اونم ۳۸ سال پیش!!!!
ایرانی که درگیر انقلاب بوده!! و حالا دوباره پاتریوت هاش رو آورده تو خلیج فارس! **
چرا فکر نکنیم ۸ سال جنگ تحمیلی برای فروش و اسلحه های آمریکایی بوده؟! یا شایدم اصلا این اسلحه برای ویرانی ایران ساخته شده!
*
https://fa.m.wikipedia.org/wiki/امآیام-۱۰۴پاتریوت
** عراقچی: اگر نیازی به تماس باشد، آمریکاییها شماره ما را دارند
https://freudianassociation.org/عراقچی-اگر-نیازی-به-تماس-باشد،-آمریکای/
یک ایرانی:
«استانداری که زمان سیل گلستان در سفر خارجی بود، مشاور شهردار تهران شد»
تیتر مشاور شدن استاندار سابق گلستان که باید به مقامات قضایی پاسخ دهد ولی در ناز و نعمت و نوازش پست حساس تری را تصدی نموده است را که می خوانم ، جمله نماینده مردم نیشابور و فیروزه در مجلس به ذهنم خطور می کند:
نماینده مردم نیشابور و فیروزه در مجلس گفت: “ایران جنگ زده نیست، طاعون زده نیست، سیل زده نیست، ورشکسته نیست، اختلاف زده نیست؛ بلکه خیانت زده است.(۱)
(۱) ایران خیانت زده ما
* https://freudianassociation.org/?p=41918
یک ایرانی دل سوخته:
استانداری که زمان سیل گلستان در سفر خارجی بود، مشاور شهردار تهران شد
https://freudianassociation.org/?p=48698
باید به حال این ایران وبا زده و طائون زده خون گریست!
ایرانی که دست توران افتاده ، اسیر و بی دفاع در دست ضحاکیان !!
هر کسی خطاکارتره کلاهش رو بالاتر می گذاره !!
هر کس بیشتر به این مردم و ملت ظلم می کند پست بالاتر و بهتر میگیرد !!
مثال روشنش همان آقای بازپرس حسینی که بعد از دستور ضرب و شتم اعضای انجمن فرویدی ترفیع گرفت !!
خدایا چگونه می توانند در یک حکومت جمهوری و اسلامی وگستره عظیم فرهنگی و تمدنی به نام ایران اینگونه اسب مراد را سوار شوند و کسی جلودارشان نباشد؟!!!
“به گزارش رسانههای داخلی ایران، پیروز حناچی، شهردار تهران در حکم خود آورده است که نظر به «سوابق و تجارب و تخصص» مناف هاشمی، او را به عنوان مشاور خود در امور توسعه منابع مالی پایدار منصوب میکند.”
بله ظاهرا این «سوابق و تجارب و تخصص» از نوع تخلف و قانون شکنی است که سریع هم جواب می دهد!!
از آقای حناچی دیگر این انتظار نمی رفت!!
خدایا در کشور معصوم و مظلوممان چه خبر است؟!
خدایا خودت کشور عزیز ما را از دست این اهریمنان نجات بده و حفاظتش کن !
ا. روشن:
روز ۲۹ فروردین که به ما اجازه ورود به سالن را ندادند و وقتی که پلاکاردهایمان را پاره کردند، ما هم جملات روی پلاکاردمان را فریاد زدیم: “آقای دکتر(!!) صنعتی! دانشکده روانپزشکان دانشگاه انگلستان کجاست؟؟!!” پس از اینکه بالاخره بعد از گذشت کلی وقت به شرکت کنندگان اجازه استراحت دادند، یکی از “شرکت کنندگان” آمد سمت ما و گفت “اینقدر صدایتان بلند و مزاحم بود که ما نتوانستیم از بحث استفاده کنیم.” !!!!!! یعنی طرف میخواسته از صحبت های صنعتی و همایونپور “استفاده” کنه؟ چقدر خوب در و تخته با هم جور شده اند! آیا این یکی از مصادیق “باز کردن عمدی دیوها از بند” نیست؟
س.ح:
بعد از ظهر روز سوم سیرک (به اصطلاح کنگره کذایی)، سروان میرزایی کنار من که همچنان پلاکارد به دست ایستاده بودم آمد و گفت «خسته نشدید؟ واقعا عجب انرژی دارید! حالا چه فایده ای دارد؟ چی شد؟» پلاکارد را روبروی او برگرداندم و گفتم «فایده؟ بله فایده! امشب آسوده می خوابم، وجدانم راحت است که به تکلیف اخلاقی امروزم عمل کردم و همه کسانی که امروز از اینجا رد شدند و شما هم، ما را دیدید، این سوالات را دیدید، شما هم آسوده می خوابید؟»
منصوره ا.:
جلالی ندوشن را روز سوم دیدم که وارد سالن سیرک صنعتی می شد و وقتی مردم را دید که دور دکتر کدیور حبقه زده اند ایستاد و به صحبت های خانم دکتر گوش می داد.
دیگر نه جزو کمیته اجرایی بود و نه عصبانی و تهدید گر، با قامتی خمیده بعد از چند دقیقه گوش دادن راهش را کشید و رفت.
صنعتی تلفات زیاد داشته است!
آرتونیان ولی در تمام مدت با بدود بدو و نظارت بر کار ضرب و شتم اعضای زیر دستش، داشت برای پدرخوانده اش خوش خدمتی می کرد. وجه برجسته این آدم برای من، چهره mask face و فاقد هرگونه حالتی بود، انگار خیلی خونسرد است!!
«روسای روزبه هرشب باید دعا کنند که موضوع پرونده ح داننده و امثالهم رو نشود و هرچه سوال کردم جوابی نشنیدم.»*
*https://freudianassociation.org/%D8%A8%D8%A7%D8%B2-%D9%87%D9%85-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%AD%D8%A7%D9%85%D8%AF-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%86%D8%AF%D9%87/
منصوره ا.:
روز اول سیرک بعد از ضرب و شتم ما توسط نیروهای صنعتی – آرتونیان – انوری، وقتی ما به پلیس ۱۱۰ زنگ زدیم و آمدند، آرتونیان با پلیس صحبت می کرد و می گفت « ما می خواهیم به روش مسالمت آمیز مساله تمام شود»!!
مسالمت آمیز! بعد از ممانعت از حق، بعد از ضرب و شتم!!
به نظرم منظورش این بود که؛ ما می خواهیم اینها از اینجا بروند و حق هیچ اعتراضی هم ندارند به همین دلیل کتک شان زدیم، چون ممکن است پدرخوانده ام دوباره یه وری شود!!
لابد حامد داننده هم از طریق مسالمت آمیز! حرف گوش نکرده بود که سر به نیست شد!
آرتونیان در حضور قاضی هم همین ها را بگو!