یکشنبه ۰۹ آبان ۱۳۹۵
منصوره ا.:
پدر خوانده خطاب به مهرداد افتخار:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟؟
حالا که من مانده ام زیر خروارها قرض برای برگزاری کنگره اینچنین خلوت چرا؟؟
و بدین سان مهرداد افتخار با کوله باری از امتیازهای مقروض و یک عالمه زباله ….سر در گریبان به انستیتویش برگشت…پیش وحید جان و شبنم و بر و بچز!!
او پوستر استمدادی تهیه کرد تا بلکه دل آدم ها به رحم بیاید و شرکت کنند…
اما افسوس!!
از سنگ صدا برآمد که از این آدمها برنیامد و استمدادها و بلیط های مجانی و مخفف شان به جز قرض چیزی برای او و پدرخوانده اش باقی نگذاشت………
پیوند کوتاه به این مطلب:
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت: 12:14