دیگر نمی توان دم فرو بست – بخش دو
…
در این اثنا که من با سروان “ع م” بر سر داشتن یک کپی از حکم بازپرس– که این بار با ایراد اتهام به شخص من صادر شده بود – و یک کپی از “دستورات” “ک م” {طرار} بحث می کردم خانم “ف ا” با رییس خود یعنی همان صادر کننده “دستورات”، دکتر “ک م” {طرار} در معاونت درمان شهید بهشتی تماس گرفت. من شنیدم که او به رییس اش گفت “بله آقای دکتر حتماً پلمب می کنیم” سپس گوشی همراه خود را به سروان “ع م” داد و او خطاب به رییس خانم “ف ا” گفت “نگران نباشید آقای دکتر، من حتماً کاری را که شما می خواهید انجام می دهم”!!! پس از شنیدن این سخنان سروان “ع م” من خطاب به ایشان گفتم “عجب! پس شما از شاکی دستور می گیرید و به ایشان قول اطاعت از اوامرشان را می دهید؟!”. سپس از دو تن از اعضای انجمن فرویدی که در محل حضور داشتند – خانم ها معصومه رخشا و مریم راهداری – خواستم که شاهد این تخلف از جانب ضابط قضائی باشند که در محضر یک قاضی عادل شهادت دهند. پس از این سخنان من سروان “ع م” شروع به داد و فریاد کرد و خطاب به اینجانب گفت “شما باید با من به کلانتری بیایید، هم شما و هم همه کسانی که اینجا حضور دارند”. سپس با کلانتری تماس گرفت و درخواست تعدادی مامور آقا و خانم و همچنین یک ون کرد. همچنان که داد و فریاد سروان “ع م” عرش را کر کرده بود من صدای خانم رخشا را شنیدم که فریاد می زد “اینها دارند از دفتر سررسید انجمن عکسبرداری می کنند”. منظور او از “اینها” بازرسان معاونت بهداشت بود که بدون اجازه مشغول عکسبرداری از دفاتر انجمن فرویدی بودند. من و خانم رخشا به سمت بازرسان دویدیم تا مانع از این کار شویم ولی سروان “ع م” پس از آن که به دست خانم رخشا دستبند زده و سر دیگر دستبند را به دسته صندلی قفل نمود به سراغ من آمد و با یک سری عملیات کوماندوئی و ضربات به سینه من مرا در کنج دیوار متوقف کرد تا آن به اصطلاح بازرسان بتوانند کار خود را با فراغ بال انجام دهند. در این موقع من از منشی انجمن و دو عضو انجمن خانم ها معصومه رخشا و مریم راهداری که در محل حضور داشتند خواستم که تعدادی از اعضای انجمن را خبر کنند تا با کمک آنها بتوانیم مانع از دستبرد زدن به اسناد و مدارک انجمن شویم، زیرا مأمور قانون و ضابط قضائی(!!!) خودش از شاکی دستور می گرفت و “حکم” “ک م” {طرار} را اجرا می کرد نه حکم بازپرس را.
{ آنها بعدها برای دو شاهد من هم پرونده سازی کردند تا بعنوان متهم دیگر نتوانند برای من شهادت دهند}
ادامه دارد…
پیوند کوتاه به این مطلب: