پروندۀ آرمان عبدالعالی محکوم به اعدام
این بخش از مطالبم را با اکراه تمام می نویسم زیرا موضوع آن خانوادۀ “مقتول” است. کلمه مقتول را داخل گیومه می گذارم زیرا – تکرار می کنم – تا وقتی جسدی پیدا نشود نمی توان صحبت از قتل و یا حتی مرگ کرد.
مادر غزاله “مفقود الاثر” اذعان می کند که شناسنامه او باطل نشده. البته. زیرا هیچ گواهی فوتی وجود ندارد که بتوان با آن شناسنامه غزاله را باطل کرد، زیرا هیچ جسدی وجود ندارد!
با این حال آن ماشین کشتار عجله دارد که بجایش جسد یک قاتل مفروض را داشته باشد تا وظیفه خود را تمام شده تلقی کند!
مادر غزاله اذعان می کند که مرخصی او را از دانشگاه تمدید کرده. این بدان معناست که او هنوز کورسوی امیدی دارد که روزی دخترش زنده و صحیح و سالم پیدا شود و بتواند تحصیلات خود را ادامه دهد!! حال چرا این مادر آن کورسوی امید را از مادر دیگری دریغ می کند سوالی است هولناک.
مادر غزاله هیچ توضیحی برای بسته شدن صفحه فیسبوک دخترش نمی دهد. او در عین حال از “دل مادر” صحبت می کند. برای یک روانکاو این موضوع مسجل است که “دل مادر” از مراجعه به صفحه فیسبوک فرزند از دست رفته آرام می گیرد و درد و رنجش کاهش می یابد. حال حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که کسی غیر از خود غزاله پسورد صفحه فیسبوک او را داشته چرا باید:
۱- خودش را در معرض خطر شناسائی قرار دهد؟
۲- چرا باید “دل مادر” را از یک دلخوشی کوچک محروم کند؟
متاسفانه مطالب هولناک تری هم در ارتباط با این پرونده وجود دارند. آنها را هم شاید بعداً بگویم.
دکتر میترا کدیور
تنها روانکاو ایران
۲۹ تیر ۱۴۰۰
پیوند کوتاه به این مطلب: