✅ کنفرانسِ زهرمار
مهرداد نعیمی | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
اگه قرار بود جزییات زندگی فریبرز رو تبدیل کنم به یه فیلمنامهای چیزی، احتمالا باید از اون صحنه شروع میشد که حسام از بانک دزدی کرد و وقتی دلیلش رو پرسیدن، گفت میخواست واسه بچهاش شیرخشک بگیره! یا شاید باید از اون روزی شروع میکردم که محسن یه کیسه برنج دزدید و وقتی دستگیر شد به پلیس گفت بچههام ۶ ماهه برنج نخوردن! ولی خب من اون موقع نمیدونستم میشه داستان رو از اون لحظات هم شروع کرد. برای ما فریبرز یه مرد ۴۰ ساله بود با یک شغل دولتی که راه و چاه پول درآوردن رو یاد گرفته. یعنی دیگه قشنگ میدونست از این آبِ گلآلود چطور ماهی بگیره. قصه آقا فریبرز در بقیه کشورها طنز حساب میشه ولی برای شما احتمالا مثل زهرماره! امروز فریبرز یکی از کارمنداش رو صدا زد و گفت: این متن دعوتنامه شرکت در کنفرانسه. تایپش کن. بعد اسمِ تمام مسئولان اصلی و فرعی مملکت رو بالاش بنویس. همه رو پرینت میکنی. میذاری تو پاکت. میدی دست تیم ارسال! آها نامه رو برای همه اون استادای دانشگاه که یه بار لیستشرو بهت دادهبودم هم بفرست.
کارمند مردد به متن نامه نگاه کرد و گفت: شرکت در کنفرانس علمی؟ فرهنگی نبود؟
فریبرز گفت: اون یه چیز دیگهاس… به تو ربط نداره. برو کارت رو شروع کن. به سپهری هم بگو بیاد پیشم!
کارمند رفت و سپهری که یکی از کارمندهای قدیمیتر بود، اومد. فریبرز متن جدیدی به او داد و گفت: این درخواست اختصاص بودجه برای برگزاری کنفرانس علمیه. اینرو تایپ میکنی و اسم رییس تکتک سازمانها و ارگانهای مرتبط رو بالاش مینویسی و پرینت میگیری میدی دست تیم ارسال! اون پسر جدیده رو هم بگو بیاد پیشم.
سپهری خیلی ریلکس گفت: حله رییس و رفت. نفر سوم اومد. فریبرز متن جدیدی بهش داد و گفت: این متن رو تایپ کن. اسم تمام بخشهای خبری رادیو تلویزیون، روزنامهها، مجلات و خبرگزاریها رو مینویسی که بیان از کنفرانسِ علمی ما خبر تهیه کنن. همه رو بذار توی پاکت و بده دست تیم ارسال.
نفر سوم گفت: «کنفرانس؟ کدوم کنفرانس؟»
فریبرز: اونش به تو ربط نداره. برو کارت رو شروع کن. این آقای سعیدی رو هم بگو بیاد پیشم.
آقای سعیدی اومد و فریبرز متنی بهش داد و گفت: اینرو ببر دفتر رییس، بگو در رابطه با کارت هدیه سخنرانهای کنفرانس پنجشنبهاس.
سعیدی پرسید: پنجشنبه کدوم کنفرانس رو داریم؟ کنفرانس فرهنگیه یا مستندنگاری؟ یا اصلا کنفرانس پزشکی یا تولید ملی یا دانش موضوعی یا تجارت الکترونیک یا مهارت کودکان یا جراحی نخاع؟ آها فهمیدم. کنفرانس فواید فیلترینگ تلگرامه؟
فریبرز گفت: نه این یکی جدیده. درباره مدیریت علمی کشوره. خود آقای توفیقی در جریانه!
سعیدی هم رفت. فریبرز وسایلش رو جمع کرد و رفت. دو روز بعد برگشت و از کارمندها خواست عملکردشون رو گزارش بدن. اولی گفت: ۶ نفر قبول کردن نیم ساعت برامون سخنرانی کنن. فقط پرسیدن موضوع سخنرانی مهمه؟
فریبرز گفت: دیگه اونقدرا بیارتباط به بحث مدیریت علمی نباشه… نامه رو به همه فرستادن؟
اولی: برای هزار نفر نامه تایپ کردیم ولی هنوز بعضیاشون به دستشون نرسیده!
فریبرز: اگه تعداد سخنران کم اومد، سر و ته مراسم رو طولانیتر کن. از آقای غلامی و قربانی هم بخواه نیم ساعت بیان حرف بزنن. یه پوستر هم برای برنامهریزی ساعتی کنفرانس بزن.
دومی گفت: چهار جا فعلا بودجه اختصاص دادن ولی نگفتن کی واریز میشه.
فریبرز: اونش حله. یه نامه بزن واسه دفتر منابع انسانی، بگو روز پنجشنبه همه زیردستها با لباسِ غیر فُرم بیان توی سالن کنفرانس بهعنوان شرکتکنندگانِ کنفرانس بشینن!
سومی گفت: پنجشنبه از ۹ صبح از همه رسانهها میان.
فریبرز گفت: فقط پیگیری کن حتما واسه سه روز خبر تهیه کنن. چهارشنبه خبر پوستر کنفرانس رو برن، پنجشنبه برگزاری رو اطلاع بدن و شنبه بازتاب ماجرا رو.
روز پنجشنبه رسید. همه با لباس عادی اومدند و سالن رو شلوغ کردند. هشت نفر سخنرانیهای بیربطی ایراد کردند. کارت هدیهشون رو گرفتند و پذیرایی شدند و رفتند. خبرنگارها اومدند و مهملات سخنرانها را تایپ کردند و ستونهای خودشون رو پر کردند. تعدادی از حاضران همینجوری بیدلیل برگزیده شدند و لوح سپاس دریافت کردند. آقای توفیقی و آقا فریبرز هم برای افتتاحیه و اختتامیه پشت تریبون رفتند و از این گفتند که نتایج این کنفرانس در پیشرفت علمی مملکت خیلی مفید خواهد بود و ما بهزودی به اروپا و ژاپن میرسیم. فرداش در تمام رسانهها خبری منتشر شد که در این کنفرانس تجربیات گستردهای در حوزههای علمی به اشتراک و دستاوردهای جدید متخصصان به تبادل گذاشته شد. سطح علمی محققان و دانشجویان ارتقا پیدا کرد، برخی پرسشهای بنیادین با بهرهگیری از ظرفیتهای محققان پاسخ داده شد و بستر مناسب برای انتقال دانش بهصورت بینالمللی ایجاد و چالشهای پژوهشی موجود بررسی و در انتها ایجاد تعاملات پویا بین صنعت و دانشگاه هم فراهم شد. روز بعد هم توفیقی و فریبرز بودجه اختصاصیافته رو با هم تقسیم کردند و خوشبختانه این اتفاقات هر روز میفته و چیزی نمونده از همه کشورهای دنیا پیشرفتهتر بشیم. ولی اگه قرار بود دوباره همین متن رو بنویسم از اون روزی شروع میکردم که بودجهای به جیب فریبرز رفت که باهاش بچههای محسن میتونستن غذای برنجی بخورن!
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
@bighanooon
@DastanBighanoon
منبع: @bighanooon
پیوند کوتاه به این مطلب:
تاریخ انتشار: ۱۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت: 12:14