جمعه ۱۹ خرداد ۱۴۰۲

بخش ها

آرشیو ماهیانه


دسته ها:الیزابت رودینسکو و باند رجالگان اش، تاویستوک، درسنامه های دکتر کدیور، دکتر میترا کدیور، روانکاوی در انجمن فرویدی، روانکاوی در رسانه‌ها و در جامعه، روانکاوی در فولکلور، سؤالات در مورد محل تحصیل گهر همایونپور، سؤالات در مورد مدرک تحصیلی دکتر محمد صنعتی، سور مقصور کاسبان روان، فرزام پروا موزۀ عبرت روانکاوی، مافياي روان، معجون جادوگری «صن-هما-فر»

آن پروای نامرد از «این» آدم ها می دزدید … و آن فضله ریزۀ «بی» مرد …

آن پروای نامرد از “این” آدم ها می دزدید … و آن فضله ریزۀ “بی” مرد …

znoee_

یادم هست یکبار در یکی از جلسات درس خانم دکتر جلوی یکی از دادسراهای تهران؛ همینجا صحبتم را نگه می دارم و یک پرانتز باز می کنم و می گویم بله تعجب نکنید جلسات درس خانم دکتر مدتی است به واسطه مافیای روان که به اندازه کافی در هر دو جبهه نوکر غرب و پادوی عرب نیرو دارند در داخل دادسراها و جلوی دادسراها برگزار می شود. بله در یکی از همین جلسات خانم دکتر از ارزشهایی که در فرهنگ ایرانی وجود داشته است صحبت کردند؛ از جوانمردی، شرافت، پهلوانی، ساده زیستی، معرفت و …
و گفتند ببینید چقدر این ارزشها در شما و دور و برتان دیده می شود. همان موقع با خودم گفتم چقدر سخت است برایم تعریف کردن این ارزش ها و باز چقدر برایم سخت تر است که بگویم چه کسی دور و برم واجد این ویژگی هاست و سخت ترین اینکه چقدر خودم این ویژگی ها را در خود پرورش داده ام.
و باز یاد این می افتم که ایشان از ملت بودن ملت ایران در زمان نخست وزیری مصدق گفتند و از روح بزرگ مردم در زمان جنگ تحمیلی و در برهه انقلاب؛ از مردمی گفتند که فقط به خاطر صلابت روحی در برابر تمام ابرقدرت ها ایستادند؛ بله ایشان از انسان ها گفتند و از روح و روان شان که بزرگترین سرمایه است و حال همان سرمایه را از ما گرفتند؛ روح مان را از ما گرفتند؛ یاد فاوست گوته می افتم که روحش را به شیطان فروخت… در فاوست گوته معامله مشخص بود اما ما بی آنکه بدانیم معامله ای در کار است روح مان را باخته ایم.

saharmmz78

@mashhadima شاید برداشت من اشتباه است “روانکاو در هر صورت روانکاوی می کند، چه بخواهید چه نخواهید. تنها راه نجات این است که تا می توانید از او فاصله بگیرید… چندین سال نوری… چند ده سال نوری…” این عبارت من را یاد آن روز و پروا انداخت و بعد البته متاسفانه خودم… وگرنه هرکسی که از آن کلاس ها و مرکز روانکاوی بهره می برد باید مثل بقیه بهای آن را می پرداخت. نمی شود که بگویی فر ایران را می ستاییم بعد خانم دکتر کدیور و اعضای بازداشت شده ی انجمن فرویدی دست از جان شسته باشند و ستایش خودشان را اثبات کنند ولی یکی مثل من…. فقط بنویسد فر ایران را می ستاییم… هنوز از یاد آوری چهره ی زرد یکی از اعضا

saharmmz78

@saharmmz78 هنوز بغضم می گیرد از یادآوری چهره ی زرد یکی از اعضا که به آرامی در گوشم گفت به خانواده ام بگو دنبال من نیایید من راهم را انتخاب کرده ام. من هدفم را پیدا کردم. همان عضو به فاصله ی چند روز از آزادی از کارش اخراج شد. تنها باشی بخواهی خرج خودت را بدهی، خرج روانکاوی ات را بدهی، پول وکیل و ثبت شکایت هم بدهی… شغلت را هم از دست بدهی چون عاشق ایران هستی و عاشق انجمن فرویدی. همین عضو پشت در کلاس می گفت زندان کتک اینها عیب نداره فقط انجمن بمونه. انگار به جانش وصل شده این عشق. این تقریبا داستان تمام آنهایی که راجع بهشان در پست های “… دیگر نمی توان دم فرو بست…” می‌خوانیم

_a.i.s.u

@saharmmz78 چقدر استوار ، متحیر ماندم ، چقدر شرمنده ام که در کلاس‌ها شرکت می‌کردم در حالیکه نمی‌دانستنم و غفلت کرده بودم از اینهمه عشق ، استواری ، پایمردی ، زنده باد انجمن فرویدی ، انجمن عشق ، انجمن نور ، پاینده باد تنها روانکاو ایران 🌷این متن فوق العاده است ، شاهکار است . خدا را هزاران بار شکر میکنم که در عهد و زمانه‌ای بودم که افتخار خواندن این متن نصیبم شد ، و در فهم و درکش باید کوشید از دل و جان

saharmmz78

آخرین باری که با پروا صحبت کردم بیست و سوم مهرماه سال نود و شش بود. می خواستم شماره ی وکیل انجمن فرویدی را بگیرم که راهنمایی ام کند برای اعضای بازداشت شده چکار کنم. خیلی مختصر گفتم اعضا مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفتند و دستگیر شدند، شماره ی وکیل انجمن را بدهید. پرسید می توانم بپرسم چه شده؟ آن زمان اطلاع زیادی از جزییات نداشتم از طرفی پروا واقعا قابل اعتماد نبود. بعد در کمال تعجب حتی یک سوال و پیگیری از وضعیت اعضا نکرد. مطمئن هستم می دانست که باید کفیل جور کنیم. راهی برای پیدا کردن اعضا پیدا کنیم. پروا “فاصله گرفت” تا نجات پیدا کند. آقای پروا چطور آن شب خوابیدی وقتی اعضای انجمن فرویدی مفقود شده بودند؟ البته نمی دانستی مفقود شدند فقط می خواستی بدانی موضوع چیست. بعید نیست در دلت دعا دعا می کردی این بار کار انجمن یک سره شود ولی به کوری چشمت همه ی اعضا دو هفته بعد سر کلاس یک شنبه ی فرویدی بودند. اعتراف میکنم متحیر مانده بودم چطور ممکن است اینها همچنان لبخند می زنند و خیلی عادی نشسته بودند. آخر می دانید ضرب و شتم ها زیر مانتو و روسری ها بود. توهین هایی که شنیده بودند ذره ای آنها را متزلزل نکرده بود. می بینید آقای نوده ای با چه کسانی هم وطن هستیم؟

mashhadima

@saharmmz78 والله اگه پروا فاصله گرفته بود که یهودا نبود. اتفاقا قشنگ به نظر من همه چیزو زیر نظر داشت چون برای خیانت کردن اتفاقا باید حواست به اتفاقات باشه. ولی در مورد آرزوش با شما موافقم.

mahin_nasir

@znoee_ یادم هست که خانم دکتر در مورد کلمه “جوانمرد” مطلبی نزدیک به این گفتند که در کدام زبان با یک کلمه اینهمه مفهوم منتقل می شود؟ و یکبار در پی نوشتی از واپس زدن کلمه “حیا”در این قرن گفتند. جوانمردی، شرافت، پهلوانی…. چه کلمات شریفی و در این دوره چقدر به آنها نیازمندیم.

ma_ard70

@mahin_nasir کلمه نجابت بود، یک کلمه رخت بربسته!

**********

شما بخشی را که مربوط به پرواست تعریف کردید ولی مهمتر از آن بخش مربوط به فضله ریزه است. او از میان مراجعین مرکز روانکاوی آفریقا تنها کسی بود که نه تنها داوطلب همیاری نشد بلکه در جلسات آنالیزش حتی یک کلمه از آن واقعه رذالت بار مهر ۹۶ حرف نزد. هر آنالیزانی وقتی بصورت غیرمترقبه آنالیزش حتی برای یک جلسه قطع شود واکنش نشان می دهد، واکنشی اغلب بسیار هیجانی. او حتی تا چند جلسه بعد هم همچنان از همان یک جلسه از دست رفته حرف می زند. قطع ناگهانی جلسات آنالیز همیشه یک تروماست و آنالیزان را در یک وضعیت بی پناهی قرار می دهد. حال اگر علت این قطع شدن دستگیری و ضرب و جرح و حبس آنالیست باشد… راستش در این مورد نمی دانم واکنش آنالیزان چیست، چون آنچه که برای من و اعضای انجمن فرویدی و پراتیسین های مرکز روانکاوی آفریقا اتفاق افتاد اولین مورد در تاریخ روانکاوی بود و در نتیجه هنوز تئوریزه نشده. اصلاً هنوز وارد بحث های روانکاوی نشده! ولی می توان تصور کرد که اثرات آن قاعدتاً بسیار بیشتر از هر علت دیگری است که باعث قطع آنالیز شده. ولی فضله ریزه در جلسات آنالیزش هیچ واکنشی نشان نداد وهیچ حرفی از آن واقعه نزد. هیچ حرفی نداشت که بزند. او مثل سگ ترسیده بود و لال شده بود. دیگران کتک خورده بودند و مصدوم و محبوس شده بودند ولی این او بود که مثل سگ ترسیده بود. آخر او هم در وجود خودش با یک دال طرد شده روبرو شده بود: دال “جوانمردی”! آن بیچاره هم در مقابل این دال فقط با یک حفره روبرو شده بود و در یک قدمی یک واکنش اسکیزوفرنیک بود. برای همین هم همان موقع پا به فرار گذاشت و رفت نزد کسی که درست مثل خودش بجای دال “جوانمردی” فقط یک حفره داشت. جوی جوی را می جوید گنداب گودال را، زیرا به گفته فروید “یک راه مستقیم از ناخودآگاه به ناخودآگاه وجود دارد”.

طرد دال های مردی و مردانگی و جوانمردی و… برای همین هم به ژوئی سانس بسترگستری و نظربازی پناه برده و در باله ای چهار نفره ایفای نقش می کند.

ولی او باید هم دشمن خونی انجمن فرویدی باشد، چون این انجمن تبلور دال “جوانمردی” است و وجودش و حضورش به خودی خود او را “دیوانه” می کند.

در واقع همه آن کسانی که بعدها تلاش کردند وانمود کنند واقعه رذیلانه مهر ۹۶ اتفاق نیفتاده یا اهمیتی نداشته تلاش می کنند از یک واکنش اسکیزوفرنیک در وجود خودشان جلوگیری کنند. تعداد این افراد در میان کسانی که از نعمات مرکز روانکاوی آفریقا بهره مند می شدند کم نبود، بخصوص در میان کسانی که فقط از کلاس های یکشنبه های آفریقا بهره می جستند و یا این که آنالیز خود را بعد از آن واقعۀ رذیلانه آغاز کرده بودند. یکی از دلایل تعطیلی این مرکز هم همین بود.

نوروتیک کسی است که تاریخچه شخصی خود را معیوب کرده، آیا من باید اجازه دهم که آنها تاریخچه انجمن فرویدی و مرکز روانکاوی آفریقا را هم معیوب کنند؟؟

کل نظام جمهوری اسلامی هم در مقابل من و روانکاوی و انجمن فرویدی و مرکز روانکاوی آفریقا همین انتخاب نوروتیک را کرده و در وضعیت ترحم انگیز ناصرالدین شاه است که به نوکرش گفت “خودش را بیار اسمش را نیار”! که البته من به او هم اجازه نخواهم داد در وضعیت نوروتیک خود لم بدهد و کیفش را ببرد. دلیل دیگر تعطیلی مرکز روانکاوی آفریقا این بود. این یکی را البته همه می دانند چون تقصیرها را  متوجه یک موجود impersonal  کردن نه تنها آسان است بلکه convenient  هم هست.


پیوند کوتاه به این مطلب:

https://freudianassociation.org/?p=54383

  تاریخ انتشار: ۲۹ دی ۱۳۹۹، ساعت: 09:52