تا وقتی تیسفون بر جای خود استوار بود…
ادامه تداعی های بخش ده صن ها فر
rakhsha.af
یاد ایمیل “علی ایراندوست” به انجمن افتادم. مطلب “خشم یاران لومپن همایون پور در تشکیلات جهانی بهائیت از افشاگری های اخیر سایت انجمن فرویدی”. همون که خانم دکتر رمز گشاییش کردن و شد “او هم دشمن ایران است و هم دشمن علی!”
مطلب این پست خیلی هولناکه! نتونستم از اول تا آخرش رو یکباره بخونم. به شدت دلم نمی خواست بخونمش، و از طرف دیگه دلم نمیخواست تموم بشه.
این روزها دیگه واقعا نیاز به پوشش نیست. همه علناً هر کار از دستشون بربیاد برای نابودی این فرهنگ و تمدن و سرزمین می کنن: “مردمانی که کشور خود را دوست ندارند/ اینست دستاورد صنعتی ها!”
zohre.zohre.y
امروز که این پست را خواندم به یک لحظه احساس کردم هیچ ندارم،خالى ام ،همه چیزم از دست رفته!من از دست رفتم ،ایرانم از دست رفت. ایرانم چیزى که تمام هستى تک تک ماهاست .حال میبینى که چطور مثل موریانه از درون ریز،ریز به جانش افتاده اند و قلع و قمع اش کرده اند.ایرانم ،پاره تنم تو را هزار پاره میبینم .تو را تنها و زخمى میبینم. مام وطن تنهاست!
اولین تصویر بعد از خواندن این متن در ذهنم تصویر تبر بود و ابراهیم!
یک لحظه دکتر کدیور را در هیبت ابراهیم دیدم که تبر به دست به بتخانه وارد شد و بى محابا شروع به شکستن بت ها کرد! همه چیز در حال فرو شکستن بود! و دنیا داشت تیره و تار مى شد، آفتاب غروب کرده بود و هوا دلگیر و غمگین بود.
فقط چهره با صلابت خانم دکتر با تبر بود که انگار نوید شکستن و ساختن مى داد.
میتراى ایران یک تنه به جنگ اهریمن آمده بود.
میترایى که”تنها کسی است که به نقطه بی بازگشت “نه ترس نه غم نه رحم” رسیده”.
با تمام وجود حس کردم همه ى ما خفته ایم و این میتراست که با همه ى وجودش براى بیدارى “نفهم ترین ملت جهان ” این بار ابراهیم وار وارد میدان شده است.
soosoo13001300
همیشه یک امیدی داشتم که ناجی می آید و کار را درست می کند. حتی همان “جاءالحق و زهق الباطل”. و کمی بعد همین اسباب خیال راحتی ام بود که خب ما فعلا برویم استراحت کنیم…
یکبار خانم دکتر که هر لحظه همنشینی با ایشان درس است –اگر دریابم- پشت در اتاق بازپرسِ یکی از چندین پرونده انجمن، گفتند (نقل به مضمون) ببینید جایگاه خودتان در دنیا چیست. خودتان دارید در دنیا چه کار می کنید.
امروز این متن را که خواندم، احساس کردم ارتباطم با تمام آنچه خیال می کردم تا کنون داشته ام، قطع شده و من فقط ژست داشتن آنها را گرفته ام. از تمام آن چیزهای خوب، غباری بر جا مانده. و این سوال که خب حالا چه کار کنیم؟ با این وضع با این ایرانیان که هم ما هستیم و هم ما نیستیم، چه کار کنیم؟! با این بی آبرویی از این ” نام پدر “ایران”” که کار نمی کند، چه کار کنیم. انگار از همین میهن هم شرمنده ام در حالی که خیال می کردم دلم برایش می تپد. آبرویم جایی که فکرش را نمی کردم در “معجون صن- هما- فر” ریخته شد. انگار دوباره “اخطار رییس انجمن فرویدی” آمد، ولی این بار من هم جز اخطار گیرندگان بودم.
یاد سخنرانی ” روانکاوی و دین” می افتم که خانم دکتر گفتند: ” اما فقط طی کردن این مسیر تا نوک نوک است که شما را به دین می رساند و نه فقط در این مسیر ایستادن و یا حتی گام هائی برداشتن. ” و در ادامه ” البته همه روندگان مسیرهائی هم که در عمل کارآئی خود را ثابت کرده اند نیز به قله نمی رسند.” و حالا انگار آیینه دستم گرفته ام، نه آیینه دستم داده اند. ” روانکاو در هر صورت روانکاوی می کند، چه بخواهید چه نخواهید.”
moradim6099m
خانم دکتر: “…انسان با چشم پوشی از غرایزش فرهنگ و تمدن را بنا نهاده است” /”آنچه بیش از همه برای تعریف فرهنگ و تمدن ضروریست احترام و تشویقی است که برای فعالیتهای متعالی ذهنی بشر از جمله دستاوردهای علمی و هنری و برای نقش رهبری کننده ایده ها در زندگی انسان قائل می شود” فکر میکنم یعنی نیاکان ما هفت هزار سال از خودگذشتگی و چشم پوشی از غرائز داشته اند و با فداکاری، انرژی شان را صرف فرهنگ سازی و تمدن سازی کرده اند تا صنعتی ها و همایونپورها و فرزام پرواها به پشتوانه “اتاق فکر” و “اندیشکده ها” از ملت ایران را # تواب_تمدنی بسازند و # فاحشه_هویتی؟؟؟ در مقابل نیاکان مان در حفظ و کیان از امانت “ایران” چه پاسخی خواهیم داشت؟
mashhadiimarjan
@mohd_kianbakht یک بار هم یکی از معاونین دانشگاه که از قضا معاون “آموزشی” هم بود به من گفت “شمابعضی وقتها در مورد ایران صحبت می کنید. این کار را نکنید.” و من حیرت کرده بودم پرسیدم چرا؟ هیچ جوابی نداشت بدهد فقط گفت ” نکنید.” چرا باید از کلمه ” ایران” اینهمه ترس وجود داشته باشد؟ این “تواب تمدنی” مرا بیاد حرف او انداخت “دانش” “گاه” جای و گاه پرورش ” تواب تمدنی” است! آنوقت اسم پدر جد عمر و عثمان و غذای مورد علاقه شان و سلسله خلفای عباسی و اموی را هم بچه ها در کتابهای درسی باید بخوانند ولی اسم کوروش و فردوسی از کتابهای درسی حذف شود! پناه بر خدا! پروژه ساخت ” تواب تمدنی” از مهد کودک تا دانشگاه ادامه دارد.
zohre.zohre.y
@mohd_kianbakht و بسیارى از ایران ستیزان را مى شناسم که در پست هاى مهم دولتى هستند ،هر روز از ایران بدگویى مى کنند اما نان از همین برکت ایران بر سفره هایشان مى برند!!
دوستى دیروز مطلبى فرستاده بود که لوگوى استانها بود و شگفت آور اینکه اکثرا هر کدام به نوعى شمایلى از تک چشم بودند!! نفوذ تا به کجا!!!!
soosoo13001300
رهبر میگن: “یک نفری برای من نقل میکرد، میگفت رفته بودیم یونان؛ ما را به مراکز گردشگری گوناگون میبردند و آنها را به ما نشان میدادند؛ از جمله به نقطهای بردند، گفتند اینجا همانجائی است که سپاهیان ایرانی آمدند اینجا، از ما شکست خوردند. مردم را به یک بیابان خالی میبرند و نشان میدهند که اینجا آنجائی است که ایرانیها در آن دوره لشکرکشی کردند و در اینجا شکست خوردند. یک فضای خالی را نشان میدهند، یک مدّعای تاریخی را با یک فضای خالی اثبات میکنند. خب، اینجا نزدیکی کازرون -آنطوری که شنیدم- مجسمهی والرین است، امپراتور روم، که زانو زده در مقابل پادشاه ایران. خیلی خب، اینجا را بروید نشان بدهید؛ این به آن در! این همه نقاط مثبتی که میتواند گذشتهی ما را نشان بدهد.”*
حالا می فهمم چرا اینا فقط قسمت “مذهب” و نه “دین” ** رو از حرفای رهبر عمده کردن. چون اونها “چهل سال است که آسیمه سر دالهای «امام» و «شهید» و «سردار» و … را پیش میکشند تا مبادا دال «ایران» بروز کند!”
* https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3436
** “مذهب” و “دین” برگرفته از ” متن سخنرانی دکتر میترا کدیور با موضوع «روانکاوی و دین»”- نشریه الکترنیک انجمن فرویدی
**********
سال ها پیش زمانی که هنوز اندکی از وقت با ارزشم را پای صدا و سیما تلف می کردم به برنامه ای در رادیو پیام گوش می دادم. شب میلاد پیامبر بود و زنک گوینده نه گذاشت و نه برداشت و با نوعی تفاخر و خوشحالی شروع به تعریف هزار بارۀ یک داستان جعلی کرد. داستان این که زمانی که پیامبر متولد شد کنگره های کاخ مدائن فرو ریختند. گذشته از آن که این یک داستان جعلی است و زمانی که پیامبر متولد شد هنوز اعراب اصلاً تاریخ و گاهشماری نداشتند، بی حیائی این زن از رادیوی دولتی اعجاب انگیز بود. او هم یکی از همین رجالگانی بود که “نان از همین برکت ایران بر سفره هایشان مى برند” ولی دشمن خونی ایران هستند. فاحشگی هویتی او روی همۀ “پری بلنده” های دنیا را سفید کرده بود و لاجوردی هم هرگز نتوانسته بود چنین توابی بسازد. البته امروز که من به این مفهوم “شهرنو” دست یافته ام دیگر هیچ چیزی از آن صدا و سیما مرا به تعجب نمی اندازد.
اعراب فقط در زمان عمر و پس از فتح ایران به فکر گاهشماری افتادند چون تا قبل از آن همه روزهایشان مثل هم بود و نیازی به حساب و کتاب نداشت، اما ادارۀ کشوری مثل ایران حساب کتاب لازم داشت. بخاطر همین هم مبدأ تاریخ خود را هجرت پیامبر گذاشتند، چون آن تاریخ را می توانستند سر انگشتی حساب کنند. اگر برای آنها تاریخ تولد پیامبر مشخص بود مثل مسیحی ها تاریخ “میلاد” پیامبر را مبدأ قرار می دادند!! موضوع همین قدر ابلهانه است!
اما به تمام عرب-ذوب هائی که به این داستانها دل خوش کرده اند توصیه می کنم کمی تاریخ بخوانند تا بفهمند هفتاد سال بعد از آن روزی که مثلاً کنگره های تیسفون فرو ریختند تمام خاندان پیامبر را پای همان تیسفون سر بریدند، و کسانی که این کار را کردند نه تنها پادشاهان ساسانی نبودند بلکه حتی ایرانی هم نبودند. تا وقتی تیسفون بر جای خود استوار بود خاندان پیامبر هم در امن و آسایش بودند!
“تک چشم” هم از پیامبر و خاندانش بیزار است و هم از تمدن ایران!
“او هم دشمن ایران است و هم دشمن علی!”
پیوند کوتاه به این مطلب: