جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳

بخش ها

آرشیو ماهیانه


دسته ها:درسنامه های دکتر کدیور، دکتر میترا کدیور، روانکاوی در رسانه‌ها و در جامعه، قابل تامل

درسنامه‌های دکتر کدیور: ادامه مقاله «کودکی را می زنند»

مقاله «کودکی را می زنند» – زیگموند فروید –  فصل سوم و چهارم

کلاس های عرصه فرویدی – مکتب لکان

دکتر میترا کدیور

جلسه مورخ ۸۲/۴/۱۷

در دو صفحه اول مقاله، فروید به فانتزی های کتک (کتک نزدن بگوییم بهتر است) اشاره کرد که آنها را در خلال آنالیز پیدا کرده، و اینکه این فانتری ها چه ماهیتی دارند، و به سختی به زبان آورده می شوند. حتی پس از اصرار فروید نیزکه آنها چه هستتند، بیماران نمی توانند اطلاعات زیادی راجع به آنها بدهند، که چه کسی کتک می زند؟ چه کسی کتک می خورد؟ این مطالب را بیماران نمی گویند و به سختی می توانند در این باره اطلاعات بدهند. نکته مهم این است که فروید می گوید  بیماران این فانتزی را با شرم و حیای خیلی زیادی مطرح می کنند و در تداعی آزاد جملاتی گفته می شود که شرم و حیا ایجاد می کند . سوال این است که این جمله چرا باید اینقدر شرم و حیا ایجاد کند. فروید همچنین تاکید کرد که این فانتزی از بافت نوروز جداست.

اما در این فصل: 

– فروید هرگز به دنبال نتایج کاربردی و زودرس نبوده است، و همچنانکه روانکاوی واقعی و هر مکتب و فردی که دنباله رو فروید بوده است هرگز به دنبال این کار نبوده، و هر مکتب یا افرادی که دنباله رو فروید بوده اند به این اصل وفادار بوده اند. به این دلیل است که فروید می گوید روانکاوی موقعی روانکاوی است که آمنزی[۱] (فراموشی) کودکی برداشته شود. به عبارت دیگر بسیاری از موضوعاتی که در کودکی وجود داشته حل و فصل شود. در واقع پایان روانکاوی برای فروید پایان ادیپ است. بنابراین تا آمنزی کودکی که عمدتاً ادیپ را در بر می گیرد، و به قول فروید سکسوالیته کودکی[۲] را شامل می شود، برطرف نشود هیچ روانکاوی ای انجام نشده. البته کاری انجام شده ولی روانکاوی نیست.

– دوم اینکه فروید در سال ۱۹۱۹ است که می گوید این روانکاو است که باید دنبال آمنزی کودکی باشد زیرا مسائلی که مربوط به زمان حال سوژه است خود او درباره آن صحبت می کند. یعنی مسائل و مشکلات حاضر که سوژه را به آنالیز کشانده به اندازه کافی پر سر و صدا هستند که خود سوژه راجع به آنها داد سخن دهد و این بر عهده روانکاو است که روند آنالیز را طوری هدایت کند که در آن مقوله سکسوالیته کودکی هم راه پیدا کند. این مسئله کاملاً در تضاد با استحاله ای که در روانکاوی ایجاد شده می باشد، یعنی در تضاد با آنچه که بر اینجا و اکنون تاکید دارد و آنرا کافی می داند. فروید در سال ۱۹۱۹ پیش بینی می کرده که کار به اینجاها کشانده شود و به همین خاطر روی آن تاکید کرده است.

– دیگر اینکه اگر فروید اصولاً موفق به خلق تئوری روانکاوی شد بدین دلیل بود که اصلاً دغدغه نتایج درمانی را نداشت. برای فروید روانکاوی هرگز یک دستاورد درمانی (یا رواندرمانی) نبود و همیشه هم بر این مسأله تاکید داشته است.

در ادامه مطلب، فروید صحبت ازعوامل لیبیدویی سرشتی[۳] می کند، که قبلاً هم از آن صحبت کرده بود، و می گوید که ما باید نظریه پردازی هایمان را به یک جایی ختم کنیم و بهترین جایی که می توانیم آنرا ختم کنیم، و سرآغازی بر آن بگذاریم، سرشت است.

و اینجا هم ما با فاکتورهای لیبیدویی مادرزادی[۴] که آمده اند و یک واقعه خارجی را در خلال جستجوی خود پیدا کرده اند، سروکار داریم. او می گوید این واقعه که فاکتور لیبیدویی آنرا پیدا کرده واقعاً خیلی پیش پا افتاده است و برای افراد دیگر اهمیت ندارد، چه رسد به اینکه عملکرد تروماتیک داشته باشد. پس اگر چیزی در دنیای خارج عملکرد تروماتیک پیدا کرده است بخاطر این است که فاکتورهای مادرزادی گشته اند و آن را پیدا کرده اند و به آن متصل شده اند و این را ساخته اند، از جمله همین فانتزی کتک را. همچنین فروید بر این نکته تاکید می کند که این فانتزی ها یک تولید نهایی[۵] هستند و نه یک چیزی که اولیه باشد، و بنابراین تاریخچه ای دارند و در داخل دستگاه روانی یکسری کارهایی روی آن انجام شده و بعداً به این صورت درآمده اند. در ادامه فروید توضیحات آماری را ارائه می دهد و دلیل انتخاب این شش عدد کیس (مورد) و متعاقباً انتخاب چهار دختر از بین آنها را توضیح می دهد، و اینکه راهش را در تحقیقش که قدم به قدم طی کرده بیان می کند، و دست آخربه این جا رسیده که این کسی که ابتدائاً این عمل زدن را انجام می دهد چه کسی است، که در ابتدا مشخص نیست ولی بعداً مشخص می شود که پدر دختر است. آنچه که اینجا جالب توجه است این است که فروید می گوید این جمله «کودکی را می زنند» که به زبان آورده می شود (فانتاسمی که به صورت این جمله درآمده) به این صورتِ خود مازوشیستی نیست، ولی می گوید که آدم ممکن است وسوسه شود و آنرا سادیستی بنامد. ولی باید توجه کنیم که این هرگز خود شخص نیست که عمل زدن را انجام می دهد. در تعریف سادیسم می دانیم که لذت جنسی که فرد از آزار دادن دیگری بدست می آورد مشخصه آن است، نه اینکه فرد شاهد آزار دیگری باشد. پس به طور اخص در سادیسم، خودِ فرد، فرد دیگر را آزار می دهد. لذا فروید مسئله فوق را روشن می سازد که تمایز فوق درنظر گرفته شود.

در ادامه فروید صحبت از این می کند که اولین مرحله از این فانتزیِ کتک با این جمله بیان می شود که «پدر من دارد کودکی را می زند». فروید اینجا می گوید که اگر من جمله را به این صورت به شما بگویم «پدر من دارد بچه ای را که من ازش متنفرم می زند» قسمت اعظم آنچه را که بعداً باید بگویم پیشاپیش لو داده ام، ولی خب می گویم.

فروید قدم به قدم جستجو می کند که منشأ این جمله «کودکی را می زنند» کجا بوده است، و وقتی که مشخص می شود که حداقل عامل کتک زننده پدر این دختر است در آن موقع فانتزی فوق به صورت «پدرم کودکی را می زند» در می آید. اول فقط «بچه ای را می زنند» بود و حالا «پدرم بچه ای را می زند»، که بیشتر اوقات این بچه از اطرافیان همین بچه (یعنی آنالیزان) است، یعنی برادر یا خواهرش. فروید اینجا می گوید که اگر من به فانتزی فوق اضافه کنم که «پدرم بچه ای را که من از او متنفرم می زند»، مقدار زیادی از آنچه را که باید بگویم گفته ام. اما مطلب مهم در اینجا این است که فروید می گوید: آدم ممکن است تردید کند که در اینجا برای این جمله کلمه فانتاسم را بکار ببرد، و ادامه می دهد که بهتر است بگوییم که موضوع یادآوری یک سری حوادثی است که شخص شاهد آن بوده، و یا اینکه یکسری امیالی که در موقعیت های مختلف در این شخص بیدار شده است. پس باید توجه کنیم که برای فروید موضوع فانتاسم متفاوت از موضوع خاطره و امیال است[۶]. فروید به سختی و در خلال پیگیری خود متوجه شده که کسی که کتک می زند پدر است و کسی که کتک می خورد برادر یا خواهر است. فروید می گوید این ها بصورت جمله ادا می شود، حداقل آن تولید نهایی یک جمله است. و حالا فروید به اول کار که برمی گردد، و این جمله ای که تولید نهایی آن به فروید رسیده از کجا شروع شده، که فروید در اینباره کند و کاو کرده و درآورده که «پدرم بچه ای را می زند»، که این بچه برادر یا خواهر است، و متوجه شده که «بچه ای را که من ازش متنفرم می زند»،  این قسمت اول را تشکیل می دهد.  بعد فروید می گوید قسمت دومی وجود دارد که آنالیزان هرگز آن را به زبان نمی آورد و هرگز به خودآگاه راه نمی یابد و این بنای روند تحلیل است.  این جمله وسطی این است «من هستم که از پدرم کتک می خورم»، و می گوید که این جمله مهمترین و بزنگاه ترین مرحله تشکیل این فانتزی است. در واقع می توان گفت که جمله ای است که هرگز خودبخود به زبان آورده نمی شود. فروید در خلال فشاری که به آنالیزان وارد می کند یک ساختار بیرون می کشد که می توان آن را در این جمله بیان کرد «من از پدرم کتک می خورم». بعد به مرحله سوم می رسیم که همان تولید نهایی است که فروید از اول با آن مواجه شده است «کودکی را می زنند»، که در این میان هم هویت پدر کم کم محو می شود و وجود ندارد، علیرغم اینکه قابل شناسایی است، زیرا یک کسی جایگزین پدر شده است مثل معلم یا … و نیز هویت فردی که کتک می خورد مشخص نیست، و اینکه هرگز آن فردی که کتک می خورد دیگر خود آنالیزان نیست، یعنی دیگر هویت آنالیزان و پدر و کسی که کتک می خورد مشخص نیست، و همه چیز محو و مبهم شده. در اینجا فروید وقتی که از آنالیزان می پرسد تو کجایی؟ او می گوید من احتمالاً دارم نگاه می کنم، و سوژه بکلی از صحنه حذف شده و فقط  یک نظاره گر است. این چیزی که فروید اینجا با آن مواجه شده همان تولید نهایی است که از اول با آن مواجه شده بود. فروید گفت که این جمله آخری یک تاریخچه دارد، و این تاریخچه را بررسی و تحلیل کرد، و مشخص شد مجهول[۷] بودن جمله بخاطر این سیری است که داشته است. او می گوید این واقعه از همان اول این خاصیت جنسی تحریک را به خود متصل کرده و مربوط به حالا و بعد از تحلیل من نیست . حالا فروید توضیح می دهد که در این مرحله است که این جمله – که این تغییرات را کرده – در این مرحله آخری معلوم نیست که به چه دلیل حالت شارژ سکسوال بالایی پیدا کرده. منظور فروید این است که در آن دو فاز یا مرحله این حالت را بروز نداده.

سوال فروید این است که از چه راهی و از چه طریقی این فانتزی بچه هایی که کتک می خورند وارد دارایی دائمی این دختر می شود؟ ضمناً فروید توضیح داده که انگار در یک موقعی کسانی که کتک می خورند، وقتی که در ابتدا بچه ای بوده که این دختر بچه از او متنفر بوده و هویتش مشخص بوده، و بعداً خودش آن شخص بوده که کتک می خورده، و حالا تبدیل به یکسری افراد ناشناس می شوند، و لذا افراد ثابت نیستند و چهره های متفاوت می آید که هیچکدامشان برای دختر بچه قابل شناسایی نیستند و فقط می داند که پسر هستند. و این نکته ای دیگر است که در آخر کار بدست نمی آید. پس این جمله که در ابتدا مطرح شد که «بچه ای را می زنند»، درواقع به این صورت است که «پسر بچه ای را می زنند»، و فروید یکی یکی اینها را بیرون کشید و حالا به اینجا رسیده.

از توضیحات فروید درباره ادیپ متوجه می شویم که این مقوله چقدر پیچیده است و چقدر متفاوت از آنچه هست که در اذهان به ساده انگاری گرفته می شود. حال به اینکه فروید بارها و بارها به این کمپلکس ادیپ برگشته و آنرا توضیح داده، اینجا به طور اختصار دومرتبه می گوید ( اینجا فروید دوباره گریزی به مطلب می زند تا بخاطر ما بیاورد) که پدر همه کار کرده که عشق دخترش را بدست آورد و باعث شده که دختر در یک وضعیت رقابت با مادر قرار گرفته و نسبت به او هم رقابت داشته باشد و هم نفرت. ولی این حالت رقابت و نفرت با یک وابستگی محبت آمیز نسبت به مادر است و فروید بلافاصله این توضیح را می دهد هرچه که زمان می گذرد ممکن است آن حالت نفرت و رقابت بیشتر و بیشتر به ذهن کودک بیاید و به اصطلاح تمام صحنه خودآگاهی او را بگیرد یا اینکه برعکس یک تحریکی باشد برای یک واکنش معکوس[۸] که دختر به مادرش دلبستگی عمیق[۹] (خود را وقف کردن) داشته باشد. یعنی درواقع اینجا اول رابطه دخترها را با مادرها توضیح می دهد که چه رابطه پیچیده ای است. برخلاف تصور عام که می گوید هر بچه والد جنس مخالفش را خیلی دوست دارد و با والد جنس موافق دشمنی و رقابت دارد و… از این حرفها پیچیده تر است. و اینکه نه آن حالت نفرت و جنگ وجدالی که با مادر است تمام قضیه است و چیز دیگری زیر آن جاریست و نه آن وقف کردن خود تمام مطلب است، و زیر آن هم چیز دیگری وجود دارد و جاری است و فروید می گوید ربطی ندارد[۱۰]؛ لذا موضوع فانتزی های کتک خوردن از نظر فروید ارتباط زیادی با مادر ندارد، یا منحصراً چنین نیست، و اینجا بچه هایی که در اطراف این مسئله هستند به میان می آیند، و این بچه های دورو بر این حالت های رقابت و تحقیر و نفرت را در این بچه ایجاد می کنند، که بچه در این وسط و در میان برادرها و خواهرها ست، و محبت پدر و مادر باید بین آنها تقسیم شود، و در ناخودآگاه این برادرها و خواهرها جایگاهی بیشتر از یک حشره ندارند[۱۱]، که شرایطی برای خود این شخص پیش می آید که از آن همه-توانی تخیلی [۱۲]خودش ساقط می شود و متوجه وضعیت می شود، و تلاقی این دو مطلب است که اغلب به دلیل اینکه مورد تحقیر (سیلی، حرف نامناسب) قرار می گیرد از این همه-توانی ساقط می شود. درواقع تحقیر شدن می تواند نشان دهنده از دست دادن عشق یا خطر از دست دادن عشق باشد، و این به بچه های دیگر که آنجا هستند انتقال می یابد به این صورت که: اگر پدر من این بچه را کتک می زند به این دلیل است که او را دوست ندارد و فقط مرا دوست دارد، و بدین ترتیب مقدمات حداقل جمله اول فراهم می شود و فروید اینجا مطرح می کند (دارد آن سوال را که در فصل قبل عنوان کرد «این فانتزی چطور وارد مایملک دائمی لیبیدویی دختر شده»)، و دارد به آن سوال پاسخ می دهد. و از جمله سوم است که به حالت کامل به صورت یک ابزار تحریک جنسی درآمده، درحالی که در مراحل قبلی این حالت را فروید ندیده. و اینجا فروید نظریه پردازی و گمانه زنی مناسب انجام می دهد و یک وضعیت عمومی را بررسی می کند تا ببیند از کجا و از چه نقطه ای چنین چیزی وارد زندگی اروتیک بچه شد (و ازهمین مرحله اول وارد زندگی اروتیک بچه می شود). چون بچه (دختر بچه) وقتی پدرش را دوست دارد یک حالت عاشقانه است، با توجه به اینکه کمپلکس ادیپ همان سکسوالیته کودکی است، در واقع در تئوری روانکاوی هر محبتی، محبت جنسی است که بعداً فرد آنرا والایش[۱۳] کرده و از رنگ و بوی جنسی اش انداخته و تبدیل شده به محبت یا دوستی و هرچه که در سطح روابط اجتماعی وجود دارد[۱۴]. مثلاً برای تشکیل گروه افراد لیبیدوی زیادی مصرف می کنند و این لیبیدو همیشه سکسوال است. آدمها در طی زندگی یاد می گیرند که ماهیت سکسوال لیبیدو خود را تغییر دهند و سپس آن را صرف چیزهای دیگر نمایند.

پس اینجا که صحبت از این می شود که دختر بچه پدرش را دوست دارد این دوست داشتن در یک وجه سکسوال است. اگر چه که حالا فروید در اینجا و بعداً به صورت جدی تر می گوید که بچه ها هیچ تصوری از کارکرد اعضای جنسی ندارند و با این همه صحبت از این می کند که این عشق جنسی است. پس همانطور که در مقاله ماورای اصل لذت هم خواندیم مقوله جنسیت برای فروید دائماً گسترش یافته و آنجا حتی در سطح سلولی آنرا بررسی کرده ولی اینجا منظور این است که همین فاز اول و جمله اول در سیر تحولات در روح و روان بچه در هر صورت یک ریشه جنسی دارد، اینکه محبت پدرش را تقسیم کند، و این وسط بچه های دیگر که زیادی هستند به گونه ای مزاحمت ایجاد می کنند. و همه اینها به این خاطر است که erotic side of life به گونه ای تحت تأثیر قرار گیرد. و ضمناً یک قسمت قضیه این است که در این میان آن حسادت و احساساتی که به بچه های دیگر داشته هم به گونه ای ارضا می شوند (با این فانتزی) و تمایلات [۱۵]egoistic او هم در این فانتزی ارضا می شود. بعد فروید می گوید هنوز شک باقی می ماند، اینکه آیا می توان این فانتزی را بطور خالص سکسوال تلقی کرد یا اینکه این ریسک را بکنیم و آنرا سادیستیک قلمداد کنیم و صحبت از این می کند که می توان به گونه ای مثل پیشگویی سه ساحر بگوییم که نه کاملاً سکسوال و مشخصاً سادیستیک است، بلکه خمیره ای است که هردوی آنها از آن خارج می شوند و این اصل مطلب است. اینجا فروید تاکید می کند در این مرحله اول فانتزی در خدمت تحریک جنسی است و به یک عمل استمنایی منتهی می شود. پس اگر قرار باشد که به صورت تحریک جنسی برای استمنا باشد، به نظر می رسد فقط مرحله سوم است که این حالت تحریک جنسی دارد اما از همین مرحله اول می توان ریشه هایش را پیدا کرد؛ اینکه این فانتزی چطور جزو مایملک لیبیدویی دائمی فرد می شود، درواقع از همان اول جزو مایملک لیبیدویی او بوده چون از چنین زمینه ای برخاسته است.

علی رغم اینکه کودک تحریکاتی در اعضای تناسلی احساس می کند ولی از کارکرد آنها چیزی نمی داند یعنی از لحاظ ایده ای آن ابزار و وسایل لازم را ندارد و نمی داند که اعضای تناسلی به چه کار می آیند.

در نهایت فروید می گوید آن اسراری که در ارتباط اعضای تناسلی هستند آنقدر به این بچه اطلاعات نمی دهد که ماده ای که او می تواند از طریق تصور کلامی[۱۶] بدست آورد. این تصور کلامی مطلب[۱۷] پیچیده ای است.

در ادامه مطلب، فروید دنبال همان سوال خودش به این صورت که “سکسوالیته چطور وارد این قضیه شده” می باشد، و توضیح می دهد که حال این رابطه و این سکسوالیته کودکانه یک درجه پیشرفت کرده و بچه آرزوی این را دارد که از آن والدی که دوستش دارد بچه ای داشته باشد، بدون اینکه بداند بچه چگونه بوجود می آید و اعضای تناسلی چه کاره اند. و می گوید اینکه از لحاظ ذهنی درگیر سکسوالیته خود هستند و سوالهای متفاوتی برایشان مطرح است و رابطه پدر و مادر برایشان یکی از موضوعات مهمی است که فکرشان را مشغول می کند و مدام درباره آن مشغولیت ذهنی دارند، و اینکه در نهایت هم جواب سوالشان را از همان تصاویر کلمه ای (تصور کلامی) بدست می آورند تا اینکه بخواهند به اسرار اعضای تناسلی  پی برده باشند.

سوال: از سن …

سن ۲ تا ۵ سالگی است. فروید معتقد است همه این ماجراها قبل از ۶ سالگی اتفاق افتاده و در دوران مدرسه که فرد شاهد کتک خوردن دیگران است فقط باعث می شود که آنها زنده شوند.

سوال: مشغولیت فکری[۱۸]

فروید خودش یادش می آید که در سنین کودکی همه اش درگیر مناسبات مادر و پدر است و قسمت اعظمی از آنالیز را مناسبات پدر و مادر با همدیگر می گیرد. لکان معتقد است که پسیکوز ناشی از کلاهبرداری پدر است و من معتقدم که هیستری ناشی از کلاهبرداری مادر است و اینکه مادر توانسته به گونه ای سر بچه کلاه بگذارد و او متوجه نشود که در این میان اشتیاق مادر چکاره است. بچه با این مشغولیت فکری دنبال این است که واقعاً چه اتفاقی دارد می افتد. چندی پیش فردی با تشخیص پسیکوز به من معرفی شد (تشخیص روانپزشکی) و این کسی نبود که با درخواست آنالیز آمده باشد. می دانیم کسانی که با درخواست آنالیز می آیند در یک نقطه شروع هستند (نقطه صفر) و آنهایی که با این درخواست نمی آیند  می توان گفت زیر صفر هستند. او در همان جلسات اول می گفت ما همه از دم  (خانواده ام) مریض و دیوانه ایم، و جلسات متمادی درباره دعواهای زیاد پدر و مادرش صحبت می کرد، و اینکه همه عمرش شاهد دعواهای آنها بوده است. در جلسه اول به مانند شروع های دیگر در آنالیز اطلاعات بیوگرافیکال داد و گفت که ده تا خواهر و برادریم. من به او گفتم که همه این همه دعواها مانع از این نشد که ده تا بچه بوجود بیاورند، مگر نه؟! و او انگار که بعد از چهل سال چشمش روشن شد، یکدفعه دید که چهل سال است که دارد این مسئله را در ذهنش می چرخاند (دعواهای پدر و مادر) و از لحاظ خودآگاه توقف صورت گرفته ولی ناخودآگاهش می داند که این ده تا بچه در این خلال بوجود آمده اند، و این تعداد کمی نیست و یک اتفاقی انجام شده که این کار صورت گرفته، و از همانجا بود که آنالیز این فرد شروع شد. در واقع می توان گفت که به یکباره کلاهبرداری مادر برملا شد. منظورم این است که این متریال خاص نه تنها تمام کودکی آدمها را پر می کند، بلکه تمام زندگی بعدی و تمام آنچه که رابطه دو فرد بوده و تمام سکسوالیته این آدم را در بعدها مشخص می کند، و افرادی هم که هیچ اطلاعی حتی از روانشناسی ندارند گفتار و تصورات آنها اعم از رابطه زن و مرد و ازدواج، طراوت خاصی دارد. مطلب این است که این مشغولیت ذهنی که سوال کردید فقط در کودکی نیست و تا آخر عمر هم باقی می ماند، و می توان روندی را روانکاوی دانست که شخص به این مشغولیت ذهنی کودکی بپردازد و سعی کند سوالاتی را که برایش مطرح بوده و جواب نداشته یا نخواسته جواب دهد یا آن کلاهبرداری مادر باعث شده بدون جواب بماند دنبال کند و آنها را روشن کند.[۱۹]

سوال: درباره بعدی که Brooding در آن اتفاق می افتد.

وقتی که ما صحبت از کمپلکس ادیپ به معنای واقعی کلمه می کنیم یعنی که مطلب در بعد سمبولیک دارد اتفاق می افتد و این مشغولیت ذهنی در واقع منجر به آن چیزی می شود که لکان آنرا رمان فامیلی می نامد. یعنی از داخل این مشغولیت ذهنی دائمی درواقع یک رمان درمی آید و داستانی بوجود می آید که همان اسطوره شخص نوروزه می شود. و اینکه این بچه چیزهایی را که دیده یا شنیده از آنها یک داستانی می سازد. بخاطر همین است که لکان می گوید همه آدمها یک هذیانی دارند، با این تفاوت که خب هذیان پسیکوتیک داستانی است که در واقع با عقل جور در نمی آید و داستان نوروتیک  با عقل جور در می آید. حالا البته عقل هم تعریف دارد و گفتیم که چیزی است که با عرف مطابقت دارد. در واقع همه آدمها بالاخره یک داستان مطابق عرف برای خودشان دارند، و اتفاقاً چون پسیکوتیک نتوانسته این داستان را برای خودش درست کند دست به ساختن هذیان زده. پس کلاً داستانی شخصی و جود دارد که در خلال آنالیز ظهور می کند و گفته می شود و بعداً هم تمام می شود. چون بالاخره داستانی را که یکبار گفته شده کافی ست و شخص آن را رها می کند، و اینها همه در بعد سمبولیک اتفاق می افتد اگرچه زمینه آن در بعد تصویری است.

س:

هر بچه ای بالاخره متوجه می شود که پدر و مادرش رابطه ای بخصوص با همدیگر دارند و بچه خارج از آن رابطه است. بچه هایی هم که با پدر و مادر نیستند بالاخره بچه های دیگر را می بینند و بچه ها را در آغوش مادران می بینند و این سوال برایشان مطرح می شود که از کجا آمده اند. البته درست است که نقاط شروعشان مجزاست ولی بعداً به آن تنه اصلی و رابطه پدر و مادر می رسد.

برای کسانی که تصور یک سکسوالیته کودکی برایشان مشکل است، تصور می کنند می توان چشم و گوش بچه را بست. اینها با کل این مسئله سکسوالیته کودکی مشکل دارند و یک واپس زنی شدید در قبال آن دارند و با کل این مقوله انجام داده اند.

[۱] amnesia

[۲] Infantile Sexuality

[۳] Constitutional

[۴] Congenital

[۵] End Product

[۶]  توجه داشته باشید که فروید اینجا دارد قدم به قدم یک کار تحقیقاتی را پیگیری می کند؛ ابتدا نمونه اش و بعد روش خود را بیان می کند و … فروید ابتدا فانتزی را عنوان می کند و درباره منشأ آن توضیح می دهد و پیگیری می کند و بعد چگونگی این پیگیری را …

[۷]  فاقد فاعل است و فقط فعل زدن در آن مشخص است.

[۸] Reaction Formation

[۹] Devotion

[۱۰] به نظر می رسد از همان زمان فروید موضوع ادیپ ساده انگارانه تلقی می شده.

[۱۱] اینجا یادم افتاد بگویم که فروید در کتاب تعبیر رویا عنوان کرده که برادرها و خواهرها در رویا به صورت حشرات ظاهر می شوند و در کیس ها این مسئله را می توان دید. درواقع تحقیر می شوند به صورت حیوانات ریز. شاید هم به همین دلیل است که حشرات ریز مثل سوسک حالات و امتزاجی از نفرت و اشمئزاز و تحقیر را ایجاد میکنند و شاید به گونه ای اینها جایگزین خواهر و برادرها شده اند چون زیادی هستند.

[۱۲]  Imaginary

[۱۳] Sublimation

[۱۴] در مقاله روانشناسی ego و گروه توضیح مفصل را خواهیم داد.

[۱۵] یک کلمه جاری در زبان انگلیسی است و با ego instinct متفاوت است این مفهموم اخیر مربوط و خاص روانکاوی است.

[۱۶] Verbal images

[۱۷]  بعداً در مبحث للانگِ لکان به این مسئله می پردازیم.

[۱۸] Brooding

[۱۹] clarification


پیوند کوتاه به این مطلب:

https://freudianassociation.org/?p=73085

  تاریخ انتشار: ۱ تیر ۱۴۰۳، ساعت: 14:22