تقدیم به اولین روانکاو ایران، روانکاو بانو ، دکتر میترا کدیور
افسانه خدای نور، خدای قانون و شعور، رفته زخاطر تا کنون. آن سفر تاریخی اش، با آن کلاه پشمی اش، آن مادیان زخمی اش سال ها پیش از فرنگ، در روزگار صنعتی، به دست جلاد زمان، یادش به زیر خاک شد.
بس عهدها بشکسته شد. دیگر خدا هم خسته شد، میترا روانکاو زمان محکوم حکم تیر شد.
ای چرخ عزاداری چه شد، سلطان زیر خاکی چه شد.
میترا خدایگان زمان اسرار جشن مردگان در کوههای مازندران، افسانه ای در خواب شد.
شاهنامه خوانی دیر شد. میترا در زنجیر شد. سفر نامه او از فرنگ، آن اتفاق بیگ بنگ، به دست دلال روان. حادثه ای ناچیز شد.
فریاد او بر باد شد، سفر او سراب شد، ارابه تاریخی میترا در تاریخ علم، با جشن مردگان ده، در روستایی تاویستوکی، افسانه ای در خواب شد.
آن گاه. که از خواب بیدار شد، رهایی اش از قید و بند حقیقتی جاوید شد.
تقدیم به اولین روانکاو ایران، روانکاو بانو ، دکتر میترا کدیور
رهایی مبارک.
حسین کهندل
پیوند کوتاه به این مطلب: