یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۳

بخش ها

آرشیو ماهیانه


دسته ها:الیزابت رودینسکو و باند رجالگان اش، تاویستوک، درسنامه های دکتر کدیور، دکتر میترا کدیور، روانکاوی در انجمن فرویدی، روانکاوی در رسانه‌ها و در جامعه، روانکاوی در فولکلور، سؤالات در مورد محل تحصیل گهر همایونپور، سؤالات در مورد مدرک تحصیلی دکتر محمد صنعتی، سور مقصور کاسبان روان، فرزام پروا موزۀ عبرت روانکاوی، قابل تامل، مافياي روان، معجون جادوگری «صن-هما-فر»

جدیدترین معجون جادوگری «صن-هما-فر» – بخش ده

جدیدترین معجون جادوگری “صن-هما-فر” – بخش ده

صحبت این جلسه را با تعدادی تداعی بر جلسات اکستانسیون با موضوع “صن-هما-فر” آغاز می کنم:

 

dr_mehdi_rabiei

“دیو را چون حور بیند او به خواب
پس ز شهوت ریزد او با دیو آب
ابلهی صیاد آن سایه شود
می‌دود چندانک بی‌مایه شود
ور حسد گیرد ترا در ره گلو
در حسد ابلیس را باشد غلو

 

drzarghami

@ma_ard70 روانکاو در هر حال روانکاوی می کند و در صورت تشخیص «آنالیز در ملا عام» و این لطف محض روانکاو است و در عین حال مسئولیت روانکاوی مخصوصا در قبال زباله های اتمی (آنالیزان). وقتی بعد از بیست سال اشاره” فهم” نشه رک و پوست کنده “فهمانیده” می شود

 

amindokuhaki

یاد زرتشت نیچه افتادم آنجا که می گفت: “سوزن زدن بر شکم‌های آماسیده بازی دلچسبی است”

 

**********

روانکاو در هر صورت روانکاوی می کند، چه بخواهید چه نخواهید. تنها راه نجات این است که تا می توانید از او فاصله بگیرید… چندین سال نوری… چند ده سال نوری…

حتی کسانی هم که تیترهای روزنامه ها و صفحات رسانه های مجازی را اشغال می کنند خود را در خطر روانکاوی شدن در ملاء عام قرار می دهند چه رسد به کسانی که با یک خورجین گشاد برای دستبرد زدن به خود او نزدیکش شوند. نشریه الکترونیکی انجمن فرویدی در کلیتش یک روانکاوی در ملاء عام همه “رجال!” توخالی با ایگوهای باد کرده است!

نشریۀ الکترونیکی انجمن فرویدی یک روانکاوی در ملاء عام جامعۀ ایرانی است.

آنوقت بعد از شش سال و نیم از انتشار این نشریه هنوز هم احمق هائی پیدا می شوند که فکر می کنند دستمال توالت مصرف شده ای مثل روزنامه اعتمادِ آن کله پز (در هر دو معنای کلمه) می تواند با تنها نشریه روانکاوی در ملاء عام دنیا مچ اندازی کند!! کله پزها با shrink ها خوب بُر می خورند ولی نتیجه کار همیشه هم مطابق نقشه پیش نمی رود.

بله تنها نشریه روانکاوی در ملاء عام دنیا، زیرا سردبیر آن تنها روانکاوی است که بخشی از یک کنگره را به نام او نامگذاری کرده اند، زیرا او تنها کسی است که به نقطه بی بازگشت “نه ترس نه غم نه رحم” رسیده، تنها کسی که در این نقطه است و هنوز در قید حیات است.

اگر شک دارید از مافیای مازندرانی های قوۀ قضاییه بپرسید!

از طرف دیگر علت وجودی تنها نشریه روانکاوی در ملاء عام دنیا این است که جامعه امروز ایران بیمارترین جامعه بشری در طول تاریخ و در عرض جغرافیاست. یک جامعۀ اسکیزوفرن که نیمی از آن نوکر غرب است و نیمی دیگر پادوی عرب. نیمۀ اول یک رییس جمهور تبعۀ بریتانیا دارند و نیمۀ دوم یک قاضی القضات تبعۀ عراق! نیمی جیره خور گلوبالیست ها هستند و نیمی مواجب بگیر واتیکانی شیعی! و این وسط آدمیانی زامبی شده و بی هویت که از هر دو دسته گریزانند ولی مثل عقربهائی محبوس در ظرف شیشه ای یکدیگر را نیش می زنند!

موضوع زمانی ابعاد فجیع به خود می گیرد که یکی از سرداران سپاه در مصاحبه ای برای اثبات اقتدار ایران از تاریخ مثالی می آورد و به زمانی استناد می کند که روس و انگلیس ایران را بین خودشان قسمت کرده بودند. گوئی تجزیه شاخ و دم دارد و تجزیه “مردم ایران” با تجزیه “خاک ایران” فرق دارد!!

اسکیزوفرنی یعنی تجزیه و متلاشی شدن روانی و فقط هم مختص به فرد نیست.  مکانیسم اسکیزوفرنی هم همیشه همان است: طرد نام پدر از بعد سمبولیک، ارباب دالی که حضور دارد ولی “کار نمی کند”. و در این مورد نام پدر همان مام وطن یعنی ایران است!

باز گردیم به صن-هما-فر ها که محصول مستقیم این جامعۀ اسکیزوفرن هستند. آنها همان باکتری های بی هوازی هستند که فقط در یک قانقاریا رشد می کنند. کافی است پوستۀ روی قانقاریا برداشته شود و هوای تازه جاری شود تا آنها اکسیده و نابود شوند. آنها هم خوب می دانند که برای ادامه حیات باید قانقاریا را حفظ کنند. ماموریت پدرخوانده ها و نوچه هایشان این است که نام پدر “ایران” کار نکند. به زندگی رو به اتمام این پیرمرد رقت انگیز نگاه کنید، او فقط همین یک کار را در زندگیش کرده، اما همین یک کار را تا نهایت پیش برده. وقتی نام پدر کار نکند سوژه همچون پر کاهی در فضا معلق گشته و با هر فوت و عطسه و سرفه ای به این طرف و آن طرف پرتاب می شود و برای این که تکیه گاهی در زندگی پیدا کند جذب کهربائی در هیبت یک پدرخوانده می شود. ملت ایران تنها ملت جهان است که به عنوان ملت فاقد بعد سمبولیک است. یک ملت تواب تمدنی و فاحشۀ هویتی. و چنین شاهکاری قطعاً دهها و بلکه صدها اتاق فکر را پشت سر داشته. اسم سوسولی آن “اندیشکده” است که این روزها در این “شهر نو” ی عظیم مثل قارچ سبز می شوند. شهر نو… شهر فرنگ… شهر دو تابعیتی ها…  شهر توابان تمدنی…

کلفت های پدرخوانده که به عنوان شاهد به دادگاه فرستاده شده بودند فقط یک جمله را تکرار می کردند: اعضای انجمن فرویدی آبروی ما را جلوی خارجی ها برده اند!!! یعنی همانند هر اسکیزوفرن پیش پا افتاده ای دچار faulty reasoning ناشی از کار نکردن نام پدر بودند. نام پدر ایران. و صد البته هر دوی آنها هم در روزبه بودند، ولی اینور میله ها!

تپه گذاشتن در آن دستمال توالت مصرف شده فقط یکی از شرط های پدرخوانده بود تا راه یهودا را برای “دخول” به آن انجمن شاهنشاهی به ارث رسیده از استر دیبا باز کنند، تا او پس از “دخول” یک انزال زودرس در شش جلسه انجام دهد، به سبک هر مارمولک (بزمجۀ) با اصل و نسب!

لیسیدن ماتحت پدرخوانده که به تنهائی کفایت نمی کند، زیرا که آن قسمت در خفاست. سوگند سرسپردگی خوردن قضیه دیگری است، که باید در “ملاء عام” انجام گیرد. و من عاشق این “ملاء عام” هستم، درست مثل لکان که در موردش می گفتند “عادت داشت رخت های کثیف روانکاوی را – تو بخوان IPA را – در ملاء عام بشوید”!

ادامه دارد…

 


پیوند کوتاه به این مطلب:

https://freudianassociation.org/?p=54232

  تاریخ انتشار: ۱۴ دی ۱۳۹۹، ساعت: 10:25