دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۳

بخش ها

آرشیو ماهیانه


دسته ها:دادستان ذبیح زاده، دیگر نمی توان دم فرو بست، روانکاوی در انجمن فرویدی، روانکاوی در رسانه‌ها و در جامعه، عفاف و حجاب!، من هم در اتاق بازپرس حسینی بودم

«ننگ ما، ننگ ما، پلیس الدنگ ما»

ma_ard70

جناب دادستان دادسرای جرائم پزشکی در میان جمعیتی از کارکنان و نیروی انتظامی و حراست دادسرا در حال محاصره، فیلمبرداری و حمله وری به ما بودند، ۲ساعت تمام! با چشمان خودم دیدم که دم گوش یک لباس شخصی با عینک ریبن و کت و شلوار گفت: همه شونو دستگیر کنید! آن مرد عینکی با عکس ریبن و فلج نصف صورت نامش افشین آقایی بود و با حرکات عصبی گوش به فرمان ذبیح زاده برای کتک زدن ما بود و در نهایت هم با زور شوکر ما را به داخل ون درست مثل گونی آرد پرتاب کردند!!!

 

rakhsha.af

سروان زهرا عزیزمحمدی در بیست و پنج خرداد نود و پنج نه حکم و نه اجازه دستبندزدن نداشت. اما زد.

 

mashhadiimarjan

@rakhsha.afاجازه بازداشت هم نداشت ولی کرد. تو وزرا هم به فرمانده دمپایی میگفت اینا روانپریش اند! یعنی قشنگ اخبار توسط مافیای روان بهش رسیده بود. تازه عزیزمحمدی که چیزی نبود فکر کن گنده تراش چه ارتباطاتی با مافیای روان دارند . بیخود نیست “نامشخص” میشن موقع شکایت.

 

ma_ard70

شنیده بودم که سنگ پا هم ترک می خورد!!

اما نمی دانم چرا سروان زهرا عزیز محمدی ترک نمی خورد!! و خیلی خیلی خوشحال بود که در حین هجوم نیروهای مستقر در دادسرا یکی از حمله وران به ما باشد!!

هرچی فکر کردم متوجه نشدم چه وعده ای به او داده شده که اینهمه دوست دارد به دکتر کدیور اهانت کند ؟ یعنی یک مامور قانون که باید در هنگام اجرای حکم بی طرف باشد، چی بهش میرسه که اینقدر خصمانه با ما رفتار می کند؟ پرده حیا را به راحتی می درد و هی در کتک کاری ها مشارکت می کند؟؟؟ هموئی که همکارانش در قرارگاه وزرا می گفتند وای ما را با او یکی حساب نکنید ها؟!!!

او حتی وقتی دکتر کدیور با دست های دستبند زده می خواست اندکی آب بخورد با دستش به لیوان زد و آبش ریخت! فکر کنید امثال عزیز محمدی ها چه بلای سر مهسای زبان بسته آورده اند!!!

 

rakhsha.af

نیروی انتظامی، مهسا امینی رو شاید فقط با یه ضربه در یک نقطه حساس به سرش کشته باشه و گردن هم نگرفتن.

اون روز که شعبون بی مخ نظام با دوتا همکارش اومدن تو دفتر شعبه سه دادسرای کارکنان و جلوی بازپرس حسینی و به دستور بازپرس حسینی اون شکلی ما رو کتک زدن، موهامونو میگرفتن از روی زمین بلند میکردن و پرتاب مون میکردن… اگر اون روز یه ضربه کاری به یکی از ما می زدن و ما می مردیم باز هم هیچ اتفاقی نمی افتاد. نیروی انتظامی اصلا توی مرامنامه و اساسنامه اش چیزی به نام پاسخگویی نداره.

 

soosoo.13001300

@rakhsha.afبابا اون شعبون بی مخ کثافت که بعداً هم بر رو بر تو چشم ما نگاه می کرد و همه کاراشو تکذیب میکرد. انگار نه انگار که اونطوری ماهارو مثل پشه از زمین بلند میکرد و پرت میکرد و می کوبید تو کمدای اتاق حسینی .

همونجا عینک من شکست ولی اگه تو چشمم هم میرفت براشون مهم نبود.

واقعاً به قصد ناقص کردن مارو میزدن.

 

mashhadiimarjan

@rakhsha.afمگه یکی از اعضا رو پرت نکردند سرش خورد به میز و وقتی بلند شد دوباره خورد زمین؟ اگر اتفاقی براش میفتاد شعبون بی مخ نظام به چیزیش بود؟ گردن می گرفت؟

در بازداشتگاه وزرا کافی بود که به رفتارهای غیر انسانی ماموران اعتراض کنی تا به شوکر و باتوم حواله ات دهند… یادم هست در آن چند روز در وعده صبحانه به ما اصلا چای نداده بودند، آب هم به میزان کافی نبود. وقتی به این وضعیت اعتراض کردیم، مردان را خبر کردند تا ما را با باتوم و شوکر بزنند!!!! شانس ما آن مردانی که خبر کردند به اندازه ماموران زن وزرا وحشی نبودند!!!

 

rakhsha.af

نیروی انتظامی ما را چهار روز از این دادسرا به آن دادسرا بردند، درحالی که دستانمان را زنجیروار به هم بسته بودند کتکمان می زدند، اهانت می کردند. تمام راه پله ها را باید با پله بالا و پایین می رفتیم درحالی که آنجا آسانسور داشت… با تمام این احوااااال و با تمام آزارهای ریز و درشت دیگه، به ما غذا کم می دادن. به هر دو نفر یه غذا می دادن در حالی که همون غذا برای یه نفر هم کم بود. تمام این کارها توسط مامورای وزرا انجام می شد.

 

znoee_

@rakhsha.afدرب سلول ها بسته بود و برای باز کردن درب سلول ها برای رفتن به دستشویی اذیت می کردند. باید ساعتی صدایشان میکردی تا درب را باز کنند تا بتوانی دستشویی بروی. در صورتی که اصلا نیاز نبود درب سلول بسته باشد چون انتهای راهرو بسته بود. قصدشان آزار بود. چون بین شان در انجام دادن چنین کارهایی تفاوت بود. میزان آزارشان با هم فرق داشت

 

mahin_nasir

در فاجعه دادسرای جرایم پزشکی وقتی دو مامور نیروی انتظامی شبانه مارو بردند قرچک مامور مذکر به نام صفایی در مقابل درخواست یک لیون آب میدونید چی جواب داد؟! با وقاحت گفت “نوشابه میدیم خدمتتون”!! و همین کثافت عصر همانروز وقتی با ماشین پلیس مارو از کلانتری با سرعت در مسیر یک طرفه به دادسرای جرایم پزشکی می برد در جواب این تذکر که تو پلیسی مثلا، حداقل کمربندتو رو ببند گفت “برید خدارو شکر کنید که کمر شلوارم بسته بسته است”!!! این جملات از دهن متعفنش نه تنها در پاسخ به ما که در حضور همکار مونث همراهش عزیزمحمدی که مقنعه و چادر مشکی پوشیده بود خارج می شد! اینها نمونه های آمرین به معروف و ناهیان از منکر گشت ارشاد و نیروی انتظامی هستند مشتی نمونه خروار
 
 
منبع: صفحه اینستاگرام انجمن فرویدی

پیوند کوتاه به این مطلب:

https://freudianassociation.org/?p=62996

  تاریخ انتشار: ۱ مهر ۱۴۰۱، ساعت: 15:19