یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۳

بخش ها

آرشیو ماهیانه


دسته ها:اعلامیه عاشورایی انجمن فرویدی، انتخابات 1400، تاویستوک، ترور اسپهبد سلیمانی، روانکاوی در انجمن فرویدی، روانکاوی در رسانه‌ها و در جامعه، عفاف و حجاب!، معجون جادوگری «صن-هما-فر»

مشاهدات میدانی اعضای انجمن فرویدی/ گفته بودم که قتل مهسا با رمز ۶ تا ۲۲ کار شرکت سهامی فراماسون ها و واتیکان شیعی های تلمودی است/ یک نفر را باید رهبر کنند که او مجتبی خامنه ای نیست

با سلام و عرض ادب
با پوزش از اینکه مصدع اوقات سرکارعالی می شویم.

دیروز تمام مناطق اصلی و حساس شهر پر از نیروهای گارد ویژه بود. خیابان ولیعصر تا خود میدان ولیعصر و از آن طرف خیابان انقلاب تا سر اسکندری جنوبی و میدان جمهوری.
آن زمان که نوعی سوار اتوبوس بود مردم همه آرام بودند و هیچ شعاری نه در اتوبوس و نه در خیابان داده نمی شد ولی نیروهای لباس شخصی امنیتی با باتوم ناگهان وارد اتوبوس شدند و مردم را زدند و پیاده شدند.
راننده اتوبوس در را سریع بست که دوباره وارد نشوند. آنها هم با باتوم به شیشه ها میزدند.
راننده گفت شیشه ها را ببندید دیروز گاز اشک آور داخل اتوبوس انداختند. کل این مسیرها هم گاردی ها و لباس شخصی ها با لباس های مشکی و ریش بلند ایستاده بودند و به همه باتوم میزدند. گاز اشک آور هم می انداختند.
مردم هیچ شعاری نمیدادند عابرین پیاده بودند که داشتند خودشان را به خانه هایشان می رساندند.
ولی گاردی ها با باتوم به هرکس که رد میشد می زدند. به موتوری ها می زدند و به شیشه ماشین ها. تنها کاری که مردم می کردند در این وضعیت فقط بوق زدن مدام بود.
محمودی نیز دیشب شاهد این اتفاق بود:
دیشب برای دیدن مادرم خواهرانم به منزل مان آمده و زمانی که می خواستند بروند دو صدای انفجار شدید به گوش رسید سراسیمه به کوچه رفتند من از پشت پنجره دیدم که حدود ۶۰ موتور سوار اعم از ضد شورش و لباس شخصی به خواهرم و همسرش فریاد می زدند”۱، ۲،۳ برگردید به خونه” و به سمت خواهرم اسلحه گرفته بود من ناخواسته و ناگهان از پنجره فریاد زدم چه تون شده چه تون شده،با فریاد و سر و صدا آنها هم داد زدند “برو تو برو تو” و لیزر انداخنند طوری که پوست دستان و صورتم حدود نیم ساعت می سوخت. بعد هم رفتند شیشه پارکینگ را شکستند. مادرم وقتی وحشیگری آنها را دید فریاد زد “یا حسین ، فریاد یا محمدا” و گاز اشک آور زدند. خانه را نیم ساعت محاصره کرده بودند. در آخر هم جلوی خانه مان را با یک رنگ و پلاستیک علامت گذاشتند تا ما را مثلا بترسانند. این احساس را داشتم که الان در خانه را می شکنند و به داخل می آیند. به تمام معنا حکومت نظامی را تجربه کردیم. نمی گذاشتند کسی از خانه های دیگر هم خارج شوند.

با عرض پوزش
محمودی و نوعی


پیوند کوتاه به این مطلب:

https://freudianassociation.org/?p=63017

  تاریخ انتشار: ۱ مهر ۱۴۰۱، ساعت: 17:07